محیط قمی:عید است و کرده دلبر من دست و پا خضاب خوش رنگ تازه ریخته از بهر دل بر آب
❈۱❈
عید است و کرده دلبر من دست و پا خضاب
خوش رنگ تازه ریخته از بهر دل بر آب
دارد برای بردن دل، شیوه ها به چشم
ریزد بر آب رنگ و بَرَد دل ز شیخ و شاب
❈۲❈
تنها نه من ز نرگس مستش شدم ز دست
بر هر که بنگری ز همین باده شد خراب
ماه هلال ابروی من، بر فروخت چهر
وز پرتو جمال بِزد، راه آفتاب
❈۳❈
سالی است در میان دل و لعل آن نگار
باقی است از برای یکی بوسه شکرآب
عیدانه را ستانم، امروز بوسه ای
زان لعل لب که ریزدم از کان شهد ناب
❈۴❈
شد سال نو، زدست مده باده ی کهن
کین آب زندگی است در ایام، دیریاب
آمد بهار و روز گُل است و زمان مُل
ساقی بیار باده به بانگ دف و رباب
❈۵❈
از سبزه شد بساط زُمرّد بسیط خاک
وز کف فشاند لؤلؤ لالا، بر آن سَحاب
از بهر دلربایی عُشّاق بی قرار
سُنبل بِتار طُره درافکند، پیچ و تاب
❈۶❈
ز افغان عندلیب و هیاهوی می کِشان
بیدار چشم نرگس مَخمور شد ز خواب
هم چون صنوبر قد جانان به چشم من
افکنده سایه سرو سهی در میان آب
❈۷❈
ذرات کائنات به رقصند و در سماع
از یُمن مولد مَلک مالک الرقاب
کَهف امان پناه جهان صاحب الزمان
شاهی که سوده نُه فلکش جبهه بر جناب
❈۸❈
مهدی ولی قائم موعود و منتظر
آخر امام و یازدهم نجل بوتراب
عنوان آفرینش و فهرست کُن فکان
کز دفتر وجود بود، فرد انتخاب
❈۹❈
با پایه ی عنایت او، پاید آسمان
در سایه ی حمایت وی، تابد آفتاب
هستند ریزه خوار ز خوان عطای او
از پیل تا به پشه، ز شهباز تا ذباب
❈۱۰❈
راعی شود ز معدلتش، گرگ بَر غَنم
غالب شود به مملکتش صعوه بر عقاب
بی امر او نریزد، یک برگ از درخت
بی فیض او، نبارد یک قطره از سحاب
❈۱۱❈
باشد گه تجلّی یزدان بی مثال
آن ذات حق نما، چو برون آید از حجاب
گیرد ز عدل و دادش، آرام روزگار
از ظلم و جور گیرد، هرگاه انقلاب
❈۱۲❈
حَصر مَحامدش نتوان کرد از آن که هست
نطق الکن و محامد بی حد و بی حساب
درمانده ام (اَغِثُنی) یا صاحب الزمان
یا خاتم الائمه و یا تالی الکتاب
❈۱۳❈
بگشا در عطا زکَرم بر رخ «محیط»
ای بی کف عطای تو مسدود، فتح باب
کامنت ها