محیط قمی:ای دل به یمن سلطنت فقر، شاه باش بی پا و سرپناه سریر و کلاه باش
❈۱❈
ای دل به یمن سلطنت فقر، شاه باش
بی پا و سرپناه سریر و کلاه باش
با نیستی بساز و غم بیش و کم مخور
بر بیش و کم هر آن چه بود پادشاه باش
❈۲❈
تا کی سپید جامه توان بود و دل سیاه؟
یک چند دل سپید و مرقع سیاه باش
طی طریق پرخطر عشقت آرزو است
وارسته از دو کون، چو مردان راه باش
❈۳❈
آزادیت هوا است، ره خواجگان گزین
از خیل بندگان ولی الاه، باش
در گلشن زمانه اگر گل نمی شوی
خود خوار هم مباش، خدا را گیاه باش
❈۴❈
بگریز در پناه شه اولیاء، علی
از حادثات دور فلک، در پناه باش
ای جان مقیم درگه والای شاه شو
چون عرش خاکسار، در آن بارگاه باش
❈۵❈
ای دیده کسب نور، از آن آستانه کن
و آن گاه نوربخش به خورشید و ماه باش
ما را شفاعتش طلبد چون گنهکار
ای تن مدام، غرقه ی بحر گناه باش
❈۶❈
از جان و دل غلام غلامان حیدرم
یا رب مرا به صدق ارادت گواه باش
ای عذرخواه نامه سیاهان، به روز حشر
جرم «محیط» را بر حق، عذرخواه باش
کامنت ها