محیط قمی:نوید مقدم دلدار داد، باز بهار جهان پیر، جوان شد زوجد دیگر بار
❈۱❈
نوید مقدم دلدار داد، باز بهار
جهان پیر، جوان شد زوجد دیگر بار
بهار آمد و بهر نثار مقدم آن
به باغ و زاغ زکف کشت، ابر لؤلؤ بار
❈۲❈
صبا مسیح نفس گشت و شاخ موسی دست
چو بیت مقدس و طور است، ساحت گلزار
کند حدیث گل از حشمت سلیمانی
به شرح نغمه ی داود، لب گشود هزار
❈۳❈
قدح نهاده به کف، لاله شد به طرف چمن
صلای سرخوشی، ای صوفیان دُردی خوار
ندانما زچه خمخانه خورده می نرگس
که تا زخاک برآمد، به چشم داشت خمار
❈۴❈
بشنو غبار کدورت زدل به رشحه ی جام
کنون که طلعت گل راست، آب آینه دار
به عیش کوش و غنیمت شمار وقت عزیز
کنون که فتنه به خواب است و عافیت بیدار
❈۵❈
به عمر خویش ندیدم به غیر شاخه ی گل
که هیچ شاخ دگر، آفتاب آرد بار
بهار اگر چه بهر سال روح پرور بود
کنون بهار زپیرار بهتر است و زپار
❈۶❈
از آن که داد نوید قدوم حضرت دوست
جوان نمود جهان را، زوجد دیگر بار
غرض ز دوست بود آن بهشت روحانی
که گرد رهگذرش کرده حور زیب عذار
❈۷❈
حدیث طوبی و کوثر که شهره گشته بود
کنایتی زقد و لعل آن خجسته نگار
سخن ز جنت و دوزخ مگو دگر واعظ
که قرب دوست همه جنت است و بُعدش نار
❈۸❈
نشان زلف و رخ فرخش اگر طلبی
در این سراچه بود روز روشن و شب تار
به مهر نسبت او را نمی توان دادن
که ماه عارض او راست مهر آینه دار
❈۹❈
زچهره شاهد بزم ازل نقاب گرفت
گه تجلی حق است یا اولی الابصار
فروغ شمس حقیقت جمال شاهد غیب
که شد زپرتوش آفاق و مطلع الانوار
❈۱۰❈
خدیو کون و مکان شهریار عرش سریر
که سر به خاک در او سپهر راست مدار
دلیل رهروان طریق صدق و نجات
سمی ختم رسل ختم اوصیاء کبار
❈۱۱❈
امام جن و بشر، صاحب الزمان مهدی
سلیل عسکری و شِبل حیدر کرار
به انتظار قدومش چو روشنان فلک
مدام عیسی گردون نشین بود بیدار
❈۱۲❈
به هرچه رأی کند در زمان، شود موجود
که او است قادر بالفعل و فاعل مختار
گر او نه واسطه ی نظم ممکنات بدی
شدی گسسته زهم عقد ثابت و سیار
❈۱۳❈
بقای عالم و آدم، دلیل هستی او است
که بی روان نبود جسم را ثبات و قرار
چو نور در بصر و جان به جسم در عالم
بود نهفته به ذات و پدید از آثار
❈۱۴❈
گذر کند بر خلق و نمی شناسندش
از آن که دیده ی حق بینشان گرفته غبار
دهد به باد فنا خاک شرک و آب ریا
چو از نیام کشد ذوالفقار آتشبار
❈۱۵❈
مراد جان و دل ما ظهور حضرت او است
خوش از آن زمان که دل و جان شوند برخوردار
نخست منهی اقبال او بود جبریل
امین وحی مهین پیک ایزد دادار
❈۱۶❈
بداست نیمه شعبان خجسته میلادش
به سال دو صد و پنجاه و پنج یا که چهار
مرا زکج روی چرخ شکوه ها باشد
که شرح آن نتوان سال ها یکی زهزار
❈۱۷❈
به عرض حال نباشد «محیط» را حاجت
که شاه واقف حال است و کاشف اسرار
کامنت ها