محیط قمی:دیار دل که پرآشوب بود، ناحیتش خیال دوست به یک لحظه داد تمشیتش
❈۱❈
دیار دل که پرآشوب بود، ناحیتش
خیال دوست به یک لحظه داد تمشیتش
بس است خاصیت می، همین که دفع ریاست
گرفتم اینکه جز این نیست، هیچ خاصیتش
❈۲❈
گذار شیخ فتد گر به بزم، می خواران
زبوی باده نمایند، قلب ماهیتش
دلم زچشم تو آموخت رسم بیماری
که سال ها شد و یک لحظه نیست، عافیتش
❈۳❈
به فیض یابی مقتول عشق، رشک برند
که هم قاتل و هم وارثی و هم دیتش
ممیزان حقیقت به نیم جو، نخرند
متاع دار مجازی و ملک عاریتش
❈۴❈
زچشم زخم، زمن آن وجود ایمن باد
که دستگیری افتادگان بود، نیتش
بگوش صوت اناالحق رسد زخاک نجف
غنوده تا که زبان خدا، به ناحیتش
❈۵❈
ولی ایزد بی چون، علی مربی کل
که خاک تیره شود زر، زیمن تربیتش
نشان بندگیش، خواست آسمان چو محیط
نهاد دست قضا داغ مه به ناصیتش
کامنت ها