محیط قمی:غارت هوش می کند، جلوه ی سرو قامتش آن که نَرُسته در چمن، سرو به استقامتش
❈۱❈
غارت هوش می کند، جلوه ی سرو قامتش
آن که نَرُسته در چمن، سرو به استقامتش
ساغر دل زدست او گر بشکست نیست غم
لعل لبش به بوسه ای باز دهد غرامتش
❈۲❈
آن که تجلی تواش کرده زخویش بی خبر
باز نیاورد به خود، واقعه ی قیامتش
مفتی شهر چون خورد، خون کسان نمی سزد
در حق می کشان دگر سرزنش و ملامتش
❈۳❈
رست ز رنج زاهدی چون که مریض عشق شد
دل که مباد تا ابد عافیت و سلامتش
تو به ولایت علی گشته «محیط» دل قوی
بیم زمرگ نبود و، واهمه ی قیامتش
❈۴❈
هر که گذاشت عاشقی در سر پند زاهدان
تجربه کردم عاقبت، کشت غم ندامتش
کامنت ها