محیط قمی:ما را کجا به کوی تو ممکن بود وصول که آنجا خیال را نبود قدرت نزول
❈۱❈
ما را کجا به کوی تو ممکن بود وصول
که آنجا خیال را نبود قدرت نزول
طول زمان هوای تو از سر بدر نبرد
اصلی بود محبت و الاصل لا یزول
❈۲❈
گفتم به عقل چاره کنم، درد عشق را
غافل از این که عشق بود، آفت عقول
درویشم و به هیچ قناعت همی کنم
بگذاردم به خویش، اگر نفس بوالفضول
❈۳❈
اول رفیق باید، آن که طریق از آنک
باید رفیق خضر شدن، نی مرید غول
گر باخبر شوی زبقای پی از فنا
اندر فنای نفس چو نیکان شوی عجول
❈۴❈
آسودگی نیابی، در عرصه ی جهان
گر بسپری بسیط زمین را به عرض و طول
در حیرتم که شادی و عیش جهان که راست
هستند چون فقیر و غنی هر دو تن ملول
❈۵❈
از آن زمان که بار امانت قبول کرد
معلوم شد که آدم خاکی بود جهول
چشم امید نیست به هیچ آستان مرا
الابه آستانه ی فرخنده ی بتول
❈۶❈
ام الائمة النقبا، بانوی جزا
نورالهدی، حبیبه ی حق بضعة الرسول
زهرا که زامر حق پی تعیین جفت او
در شب نمود زهره به کاخ علی نزول
❈۷❈
صدیقه آن که کرده پی کسب عزوجاه
روح الامین ز روز ازل خدمتش قبول
در وصف ذات پاک و کرامات بی حدش
گردیده نطق الکن و حیران شود عقول
❈۸❈
باشد «محیط» شاد زیمن ولای
او در روز رستخیز که هر کس بود ملول
کامنت ها