محیط قمی:حالی دارم پریش و وضعی درهم مرغی دلی مبتلای دام دو صد غم
❈۱❈
حالی دارم پریش و وضعی درهم
مرغی دلی مبتلای دام دو صد غم
از ستم آسمان و کید مه و مهر
روزم جمله شب است و شب همه مظلم
❈۲❈
آمدن از این سپس بلار به کشتی
باید کز سیل اشک من شده چون یَم
غرقه ی طوفان بحر چشم گهربار
تنهایی دشت شد که کوه و کمر هم
❈۳❈
نیست پریشانی من از غم دینار
حالی درهم نباشد از پی درهم
نیست مرا انده زمانه چه دانم
ماندنی عالم و نه ملکت عالم
❈۴❈
دولت دینا به نوبت است و درآیند
خلق در این عاریت سرا زپی هم
مفلس و درویش و عورم و نفروشم
گوشه آزادگی به مملکت جم
❈۵❈
گنج قناعت بس است و کنج سلامت
مایه ی عشرت مرا است زین دو فراهم
گوهر نظمم شکسته قیمت لؤلؤ
طبع گهر زاد برده آبروی یَم
❈۶❈
هست غم من ز رنج دوری جانان
شهد به کامم بود زفرقت او سمّ
دور شد ستم زچه زقامت چون سرو
وز رخ و زلفی چو لاله و چو سپر غم
❈۷❈
دور شدم از بتی که می زد در بزم
طعنه لب لعل او به باده ی در غم
شکوه زگیتی خطا بود که خداوند
هست به ترتیب کار از همه اعلم
❈۸❈
با که توان گفت این عجب که جهان را
گشته زآشفتگی، امور منظم
دوش به آواز چنگ مطرب مجلس
خواند مر این چند بیت و برد زدل غم
❈۹❈
باده خور و غم مخور برای کم و بیش
خواجه که آخر نه بیش ماند و نی کم
دور جهان را اگر بقایی بودی
جام به مستان نمی رسیدی از جم
❈۱۰❈
طالب آسایشی مجوی زیادت
کسب قناعت نما چو زاده ی ادهم
گرد علایق فشان زدامن همت
تا به فلک برشوی چو عیسی مریم
❈۱۱❈
نیست رهایی زدام سخت علایق
بی مدد صاحب ولایت اعظم
شاه ولایت علی که پشت سماوات
بهر سجود درش مدام بود خم
❈۱۲❈
شمس هدایت که از فروغ جمالش
آمده روشن چراغ دوده ی آرام
چون حرم پاک کعبه مولد او شد
گشت پناه ملوک و قبله ی عالم
❈۱۳❈
سنگ و گلی را نبود این همه مقدار
کسب شرف کرده زآن مبارک مقدم
تا شرف کعبه را فزایم، گویم:
درگه او کعبه است و خاکش، زمزم
❈۱۴❈
گردد از وی به پا قیامت کبری
هست در این دعویم ادله ی محکم
عدل و ولایش صراط باشد و میزان
لطف روان بخش خلد و قهر جهنم
❈۱۵❈
بنده آن خواجه ام که آل علی را
بنده بود چون خدایگان معظم
صهر شهنشه امیر دوست محمد
خان معیر امیر اکرم افخم
❈۱۶❈
شوی مهین دخت شاه عصمت دولت
آن که بود با عفاف خواهر توام
آمده از خلق خوش، فرشته ی رحمت
خلق شده طینتش ز روح مجسم
❈۱۷❈
دخت شهنشه یم است و ایزد بی چون
کرده سه والا گهر، پدید از این یم
زآن سه یکی عصمت الملوک که زیبد
خواندن او را، نخست بانوی عالم
❈۱۸❈
آن چه بود مایه ی شرافت انسان
کسبی و فطری برای او است فراهم
و آن دگری اعتصام سلطنت شاه
دوست علی خان راد، میر مکرم
❈۱۹❈
منبع جود و کرم که کف کریمش
آفت دینار هست و غارت درهم
سومشان فخر تاج، بانوی آفاق
وین سرگهر در شرافتند، مسلّم
❈۲۰❈
را دنیاشان شه است و مام مهین مام
بانوی مه تاج، دولت شه اعظم
گوهر والای ذاتشان به یم دهر
ماند تا نام باشد از گهر و یم
❈۲۱❈
خوشدل و آسوده در پناه شهنشاه
دور فلکشان به کام و خاطر خرم
هر سر مویم اگر زبانی گردد
شرح کمالات ذاتشان نتوانم
❈۲۲❈
داعی دولت «محیط» مدحت ایشان
گوید و خواند علی الدّوام دمادم
گر همه ی عمر شکر نعمت ایشان
گویم انصاف می دهم، بودی کم
کامنت ها