محتشم کاشانی:آن که چشمت را ز خواب ناز بیداری نداد دلبری دادت بقدر ناز ودلداری نداد
❈۱❈
آن که چشمت را ز خواب ناز بیداری نداد
دلبری دادت بقدر ناز ودلداری نداد
آن که کرد از قوت حسنت قوی بازوی جور
قدرتت یک ذره بر ترک جفا کاری نداد
❈۲❈
آن که کرد آزار دل را جوهر شمشیر حسن
اختیارت هیچ در قطع دل آزاری نداد
آنکه دردی بیدوا نگذاشت یارب از چه رو
غم به من داد و تو را پروای غمخواری نداد
❈۳❈
آن که کردت در دبستان نکوئی ذو فنون
در فن یاری تو را تعلیم پنداری نداد
آن که داد از قد و کاکل شاه حسنت را علم
رایت ظلم تو را بیم از نگونساری نداد
❈۴❈
آن که بار بیدلان کرد از غم عشقت فزون
محتشم را تا نکشت از غم سبکباری نداد
کامنت ها