محتشم کاشانی:چابکسواری آمد و لعبی نمود و رفت نی نی عقابی آمد و صیدی ربود و رفت
❈۱❈
چابکسواری آمد و لعبی نمود و رفت
نی نی عقابی آمد و صیدی ربود و رفت
آن آفتاب کشور خوبی چو ماه نو
ظرف مرا به آن می تند آزمود و رفت
❈۲❈
نقش دگر بتان که نمیرفت از نظر
آن به تن به نوک خنجر مژگان زدود ورفت
تیری که در کمان توقف کشیده داست
وقت وداع بر دل ریشم گشود و رفت
❈۳❈
حرفی که در حجاب ز گفت و شنود بود
آخر به رمز گفت و به ایما شنود و رفت
از بهر پای بوس وداعی که رویداد
رویم هزار مرتبه بر خاک سود و رفت
❈۴❈
افروخت آخر از نگه گرم آتشی
در محتشم نهفته برآورد دود و رفت
کامنت ها