محتشم کاشانی:به قصد جان من در جلوه آمد قد رعنایت به قربانت شوم جانا بمیرم پیش بالایت
❈۱❈
به قصد جان من در جلوه آمد قد رعنایت
به قربانت شوم جانا بمیرم پیش بالایت
ازین بهتر نمیدانم طریق مهربانی را
که ننشینم ز پا تا جان دهم از مهر در پایت
❈۲❈
توانم آن زمان در عشق لاف دردمندی زد
که از درمان گریزم تا بمیرم در تمنایت
خوش آن مردن که بر بالین خویشت بینم و باشد
اجل در قبض جان تن مضطرب من در تماشایت
❈۳❈
چو روز مرگ دوزندم کفن بهر سبکباری
روان کن جانب من تاری از جعد سمن سایت
چو روی منکران عشق در محشر سیه گردد
نشان رو سفیدیهای ما بس داغ سودایت
❈۴❈
چه مردم کش نگاهست این که جان محتشم بادا
بلا گردان مژگان سیاه و چشم شهلایت
کامنت ها