محتشم کاشانی:آه از آن لحظه که مجلس به غضب در شکند دامن افشاند و می ریزد و ساغر شکند
❈۱❈
آه از آن لحظه که مجلس به غضب در شکند
دامن افشاند و می ریزد و ساغر شکند
میرود سرخوش و من بر سر آتش که چه وقت
مست باز آید و غوغا کند و درشکند
❈۲❈
دست ز احباب ندارد چو کشد خنجز ناز
مگرش دست شود رنجه و خنجر شکند
سگ آن مست غرورم که نگه داند راه
شحنه را بر سر بازار اگر سر شکند
❈۳❈
زدهام دوش به جرات در قصری کانجا
حاجب از جرم سجودی سر قیصر شکند
مو بر اندام شود راست مه یک شبه را
افتاب من اگر طرف کله برشکند
❈۴❈
محتشم باده ده از خون منش کان خونخوار
نیست مستی که خمار از می دیگر شکند
کامنت ها