محتشم کاشانی:دست به دست همچو گل آن بت مست میرود گر ز پیش نمیروم کار ز دست میرود
❈۱❈
دست به دست همچو گل آن بت مست میرود
گر ز پیش نمیروم کار ز دست میرود
من به رهش چو بیدلان رفته ز دست و آن پری
دست به دوش دیگران سر خوش و مست میرود
❈۲❈
دل به اراده میدهد جان به کمند زلف او
ماهی خون گرفته خود جانب شست میرود
من به خیال قامتت میروم از جهان برون
شیخ به فکر طوبی از همت پست میرود
❈۳❈
بار چو بستم از درت مانع رفتنم مشو
زان که مسافر از وطن بار چو بست میرود
خانهپرست از ریا رفت و به کعبه کرد جا
کعبهٔ ماست هر کجا بادهپرست میرود
❈۴❈
گیسوی حور اگر بود دام فسون ز قید آن
مرغ که جست میپرد صید که رست میرود
کلک زبان محتشم در صفت تو ای صنم
هر سخنی که زد رقم دست به دست میرود
کامنت ها