گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

محتشم کاشانی:غمزه‌اش دست چو بر غارت جان بگشاید فتنهٔ صد ناوک پر کش ز کمان بگشاید

❈۱❈
غمزه‌اش دست چو بر غارت جان بگشاید فتنهٔ صد ناوک پر کش ز کمان بگشاید
گر اشارت کند آن غمزه به فصاد نظر در شب تار به مژگان رگ جان بگشاید
❈۲❈
زان اشارت به عبارت چه رسد نوبت حرف سحر بندد لب و اعجاز زبان بگشاید
با ته پیرهنش چون ببر آرم که فتد رعشه بر دست تصرف چو میان بگشاید
❈۳❈
سازدم چون تف صحرای جنون سایه طلب مرغ غم بال کران تا به کران بگشاید
بهر خاشاک دل ما شده گرداب بلا اژدهائی که پی طعمه دهان بگشاید
❈۴❈
صبح محشر نفس صور چو افتد به شمار دادخواهان تو را راه فغان بگشاید
تا شه وصل به دولت نزند تخت دوام کی در مملکت امن و امان بگشاید
❈۵❈
باد سرگشته به راه غمت آن سست قدم که چو پر کار بهم کام گران بگشاید
مدعی را ببر آن گونه به گردون که دلم رشته از بال و پر مرغ کمان بگشاید
❈۶❈
می بکش با کس و مگذار که آه من زار پرده از چهرهٔ صد راز نهان بگشاید
کاه دیوار شدن محتشم اولیست که عشق کوچه‌ای هست که راه تو از آن بگشاید

فایل صوتی دیوان اشعار غزل شمارهٔ ۲۷۰

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها