محتشم کاشانی:با وجود آن که پیوند آن پری از من برید گر ز مهرش سر کشم باید سرم از تن برید
❈۱❈
با وجود آن که پیوند آن پری از من برید
گر ز مهرش سر کشم باید سرم از تن برید
من نخواهم داشت دست از حلقهٔ فتراک او
گر سرم خواهد به جور آن ترک صید افکن برید
❈۲❈
من به مهرش جان ندادم خاصه در ایام هجر
گر برم نام وفا باید زبان من برید
خلعت عشاق را میداد خیاط ازل
بر تن من خلعت از خاکستر گلخن برید
❈۳❈
در رهش افروخت اقبال از گیاه تر چراغ
در شب تار آن که راه وادی ایمن برید
کی بریدی متصل از دوستدار خویش دست
گر توانستی زبان طعنهٔ دشمن برید
❈۴❈
محتشم را از غم خود دید گریان پیش او
گفت میباید ازین رسوای تر دامن برید
کامنت ها