محتشم کاشانی:خبر از رفتن آن سرو روانم مدهید بیخودم من خبر از رفتن جانم مدهید
❈۱❈
خبر از رفتن آن سرو روانم مدهید
بیخودم من خبر از رفتن جانم مدهید
یا مجوئید نشان از من سرگشته دگر
یا به آن راه که او رفته نشانم مدهید
❈۲❈
ترسم افتد ز زبانم به تر و خشک آتش
نام آن سرو خدا را به زبانم مدهید
بعد ازین بودن من موجب بدنامی اوست
خون من گرم بریزید و امانم مدهید
❈۳❈
من که از حسرت آن حور به تنگم ز جهان
به جز از مژه رفتن ز جهانم مدهید
من که چون نی همه دردم بروید از سر من
خویش را دردسر از آه و فغانم مدهید
❈۴❈
پهلوی محتشم چون فکند خواب اجل
خواب گه جز ز سر کوی فلانم مدهید
کامنت ها