محتشم کاشانی:عشق کهن به کوی تو میآردم هنوز واندر صف سگان تو میداردم هنوز
❈۱❈
عشق کهن به کوی تو میآردم هنوز
واندر صف سگان تو میداردم هنوز
با آن که برده ترک توام حدت از سرشک
الماس ریزه از مژه میباردم هنوز
❈۲❈
زو دست قطع اشگ که دهقان روزگار
درسینه تخم مهر تو میکاردم هنوز
آزرد جانم از تو ز آزارهای پیش
جان سازمش نثار گر آزاردم هنوز
❈۳❈
غم که دور از من دیوانه نگردد هرگز
آشنائیست که بیگانه نگردد هرگز
کامنت ها