محتشم کاشانی:بزم برهم زدهای ای دل بر خشم به جوش چشم از جنگ بغوغالب از اعراض خموش
❈۱❈
بزم برهم زدهای ای دل بر خشم به جوش
چشم از جنگ بغوغالب از اعراض خموش
گرمیش شعلهٔ فروزان ز رخ ماه شعاع
تلخیش زهر چکان از دو لب زهر فروش
❈۲❈
خواب بیهوشی و کیفیت مستی ز سرش
جسته از پرزدن مرغ سراسیمه هوش
ضبط بیتابی خود کرده ولی در حرکت
پیرهن زان تن و اندام و قبازان برو دوش
❈۳❈
داغ دلهای فکار از حرکاتش به خراش
مرغ جانهای نزار از سکناتش به خروش
سخنی کامده از حوصلهٔ ناطقه بیش
لب فرو بستنش از نطق فروبسته بگوش
❈۴❈
محتشم هرکه خورد باده به دشمن ناچار
کند آخر می اعراض بدین مرتبه نوش
کامنت ها