محتشم کاشانی:ز تب نالان شدی جانان عاشق بلا گردان جانت جان عاشق
❈۱❈
ز تب نالان شدی جانان عاشق
بلا گردان جانت جان عاشق
ز سوز نالهٔ عاشق گدازت
به گردون می‌رسد افغان عاشق
❈۲❈
تب گرم تو عالم را سیه کرد
ز خود بر سینهٔ سوزان عاشق
دمی صد بار از درد تو می‌مرد
اجل می‌برد اگر فرمان عاشق
❈۳❈
به بالینت دمی نبود که گرید
نیالاید به خون دامان عاشق
کشی گر آهی از دل خیزد آتش
ز جان عاشقان جانان عاشق
❈۴❈
به جان محتشم نه درد خود را
که باشد درد و محنت زان عاشق
کامنت ها