محتشم کاشانی:رسید باز طپاننده کبوتر دل سبک کنندهٔ تمکین ز صبر لنگر دل
❈۱❈
رسید باز طپاننده کبوتر دل
سبک کنندهٔ تمکین ز صبر لنگر دل
خرد کجاست که دارد لوای صبر نگاه
که شد عیان علم پادشاه کشور دل
❈۲❈
رسید شاه سواری که در حوالی او
به جنبش است زمین از هجوم لشگر دل
چو سنگ خورد نهانی تنم به لرزه فتاد
ز دیدنش چو طپیدن گرفت پیکر دل
❈۳❈
پی نشاط فرو کوفتند نوبت غم
چو ملک عشق به یکبار شد مسخر دل
ازو چه ره طلبیم بهر حفظ جان کردن
که جان فریفتهٔ اوست صد برابر دل
❈۴❈
ز جان محتشم آواز الامان برخاست
کشید خسرو غم چون سپاه بر در دل
کامنت ها