محتشم کاشانی:لب پر سوال بر سر راهی نشستهام سائل نیم به وعده ماهی نشستهام
❈۱❈
لب پر سوال بر سر راهی نشستهام
سائل نیم به وعده ماهی نشستهام
زان شمع بس که داشتهام دوش اضطراب
گاهی چو شعلهٔ خاسته گاهی نشستهام
❈۲❈
گل میدمد ز دامن و چشمم که روز و شب
با دستهٔ گلی چو گیاهی نشستهام
صیادوار ز آهوی دیر التفات او
پیوسته در کمین نگاهی نشستهام
❈۳❈
دل ساخت سینه را سیه از دود خود ببین
در پهلوی چه خانهٔ سیاهی نشستهام
روز فریب بین که گذشت است محتشم
سالی که من به وعده ماهی نشستهام
کامنت ها