گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

محتشم کاشانی:تو چون رفتی به سلطان خیالت ملک دل دادم غرض از چشم اگر رفتی نخواهی رفت از یادم

❈۱❈
تو چون رفتی به سلطان خیالت ملک دل دادم غرض از چشم اگر رفتی نخواهی رفت از یادم
تو آن صیاد بی‌قیدی که باقیدم رها کردی من آن صیدم که هرجا می‌روم در دام صیادم
❈۲❈
اگر روزی غباری آید و گرد سرت گردد بدان کز صرصر هجر تو دوران داده بربادم
وگر بر گرد سروت مرغ روحی پرزند میدان که افکند است از پا حسرت آن سرو آزادم
❈۳❈
چو بازآئی به قصد پرسشی برتربتم بگذر که آنجا نوحه دارد بر سر تن جان ناشادم
به فریادم من بیمار و دل در ناله است اما چنان زارم که هست آهسته‌تر از ناله فریادم
❈۴❈
نهی چند ای فلک بار فراق آن پری بر من ز آهن نیستم جان دارم آخر آدمی زادم
مکن بر وصل این شیرین لبان پرتکیه‌ای همدم که من دیروز خسرو بودم و امروز فرهادم
❈۵❈
نهادم محتشم بنیاد صبر اما چه دانستم که تا او خواهد آمد صبر خواهد کند بنیادم

فایل صوتی دیوان اشعار غزل شمارهٔ ۳۹۸

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها

پری کوچک غمگین
2008-11-23T12:25:17
در بیت سوم بایست به جای واژه ی«گر» کلمه ی «گرد» قرار گیرد.---پاسخ: با تشکر، انجام شد.
داود بیخیال
2017-03-22T12:12:32
با سلام و تشکر از زحماتتان برای گرد آوری اشعارسوالی دارم ، آیا این شعر مستند است? من به گونه دیگری شنیده بودم این شعر را که کاملتر بود و اینگونه آغاز میشداز آن روزی که چون وحشی به دام عشق افتادم ، برآمد از دل پر درد چون ناقوس فریادم
داود بیخیال
2017-03-26T05:41:37
از آن روزی که چون وحشی به دام عشق افتادم برآمد از دل پر درد چون ناقوس فریادمتو گویی لطف ایزد میشود از مهرت ایجادمتو چون رفتی به سلطان فراقت ملک دل دادمغرض از دل اگر رفتی نخواهی رفت از یادم ******** چو سلطان غم عشقت رهایی داد از بندمشدم سیر از وجود خود عدم را آرزومندمبیاد آمد مرا روزی که داد استاد این پندممکن بر عهد این شیرین لبان هر تکه ای همدمکه من دیروز خسرو بودم و امروز فرهادم ************ خوشا روزی تن من کشته آن خنجرت گرددیکی از جان نثاران تو ام گر باورت گرددهمین خواهم پس از مردن تنم خاک رهت گردد اگر روزی غبار آید به گرد دامنت گردد بدان کز صرصر عشق(یا هجر تو) تو دوران داد بر بادم ************** کلا چهار بخش پنج مصرعی بود که یک بخش را فراموش کرده ام اما در دفتری نوشته ام پیدا کنم اضافه خواهم کرد