محتشم کاشانی:زخم نگهت نهفته خوردم پنهان نگهی دگر که مردم
❈۱❈
زخم نگهت نهفته خوردم
پنهان نگهی دگر که مردم
شد عقل و زمان مستی آمد
خود را به تو این زمان سپردم
❈۲❈
تیر نگهم زدی چو پنهان
راهی به نوازش تو بردم
میگشت لبم خضاب اگر دوش
دامن گه گریه میفشردم
❈۳❈
از زخم اجل کشندهتر بود
از دست تو ضربتی که خوردم
دل بیتو شبی که داغ میسوخت
تا صبح ستاره میشمردم
❈۴❈
ای هم دم محتشم در این بزم
صاف از تو که من حریف دردم
کامنت ها