محتشم کاشانی:اگر میبینمت با غیر غیرت میکشد زارم وگر چشم از تو میبندم به مردن میرسد کارم
❈۱❈
اگر میبینمت با غیر غیرت میکشد زارم
وگر چشم از تو میبندم به مردن میرسد کارم
تو خود آن نیستی کز بهر همچون من سیه بختی
نمائی ترک اغیار وز یک رنگی شوی یارم
❈۲❈
مرا هم نیست آن بیغیرتی شاید تو هم دانی
که چون بینم تو را با دیگران نادیده انگارم
نه آسان دیدن رویت نه ممکن دوری از کویت
ندانم چون کنم در وادی حیرت گرفتارم
❈۳❈
به هر حال آن چنان بهتر که از درد فراق تو
به مردن گر شوم نزدیک خود را دورتر دارم
توئی آب حیات و من خراب افتاده بیماری
که با لب تشنگی هست احتراز از آب ناچارم
❈۴❈
مکن بهر علاجم شربت وصل خود آماده
که من بر بستر هجران ز سعی خویش بیمارم
به قهر خاص اگر خونریزیم خوشتر که هر ساعت
به لطف عامسازی سرخرو در سلک اغیارم
❈۵❈
از آن مه محتشم غیرت مرا محروم کرد آخر
چو سازم آه از طبع غیور خود گرفتارم
کامنت ها