محتشم کاشانی:ای ابرویت به وقت اشارت زبان حسن شهرت ده زبان دگر در زمان حسن
❈۱❈
ای ابرویت به وقت اشارت زبان حسن
شهرت ده زبان دگر در زمان حسن
ز آمد شد خیال تو در شاه راه چشم
از یکدگر نمیگسلد کاروان حسن
❈۲❈
از تیر عشق اهل زمین پر برآورند
آرد چو غمزهات به کشاکش کمان حسن
خوبی به غایتی که زلیخا نمیبرد
در جنب خوبی تو به یوسف گمان حسن
❈۳❈
چندان نیافریده دل اندر جهان مرا
کان بت کند ببردنشان امتحان حسن
عالم ز دل تهی شد و آن مه نمیدهد
از دلبری هنوز زمانی امان حسن
❈۴❈
روزی که صدهزار سر از تن بیفکند
باشد به جرم بد مددی سرگران حسن
چشمت که گرم تربیت مرغ غمزه است
شهباز پرور آمده در آشیان حسن
❈۵❈
جز بهر پیشکاری حسنت جهان نداد
پیش از تصرف تو به یوسف جهان حسن
میداشت بهر فتنه آخر زمان نگاه
آیینهات زمانه در آیینهدان حسن
❈۶❈
از نوبهار حسن چه گلها که بشکفد
روزی که گرد روی تو گردد خزان حسن
تا غارت بهار چمنها کند خزان
بادا دعای محتشمت پاسبان حسن
کامنت ها