محتشم کاشانی:شاهانه رخش راندن آن خردسال بین در خردی آن بزرگی و جاه و جلال بین
❈۱❈
شاهانه رخش راندن آن خردسال بین
در خردی آن بزرگی و جاه و جلال بین
بر ماه تازهد پرتو حسنش نظر فکن
صد آفتاب تعبیه در یک هلال بین
❈۲❈
شد فتنهٔ زمانه مهش بدر ناشده
پیش از کمال حسن نمود جمال بین
ز آثار حسن او اثر از آدمی نماند
این حسن آدمی کش بیاعتدال بین
❈۳❈
مردم که وقت پرسش حالم به محرمی
پنهان اشاره کرد که تغییر حال بین
گفتم که فرض گشته مرا پای بوس تو
سوی رقیب دید که فرض محال بین
❈۴❈
یک باره گشت پاس درش مشتغل به من
هان ای حسود دولت بیانتقال بین
شد شهره تا ابد به غلامیش محتشم
این خسروی و سلطنت بی زوال بین
کامنت ها