محتشم کاشانی:مراست رشتهٔ جان کاکل معنبر او فغان اگر سر موئی شود کم از سر او
❈۱❈
مراست رشتهٔ جان کاکل معنبر او
فغان اگر سر موئی شود کم از سر او
نه کاکل است که بر سر فتاده سر و مرا
همای حس فکنده است سایه بر سر او
❈۲❈
برابری به مه او روی نکرد مهی
که رو نساخت چو آیینه در برابر او
اگر نقاب گشاید گل سمنبر من
به گلستان چه نماید گل و سمن بر او
❈۳❈
مرا ز دولت صد سالهٔ وصال آن به
که غیر یک نفس آواره باشد از در او
چو قتل بیگنهان خواهی ای فلک ز نهار
بریز خلق من اول ولی به خنجر او
❈۴❈
چو محتشم شرف این بس که خلق دانندم
کمین بندهای از بندگان کمتر او
کامنت ها