محتشم کاشانی:صیدی که لعب عشق فکندش به بند تو ضبط تو دید و جست برون از کمند تو
❈۱❈
صیدی که لعب عشق فکندش به بند تو
ضبط تو دید و جست برون از کمند تو
ای پای تا به سر چونی قند دلپسند
افغان که طعمهٔ مگسانست قند تو
❈۲❈
دست مرا که ساختهای زیر دست غیر
کوتاه به ز میوهٔ نخل بلند تو
چند افکنی در آتش سوزان دل مرا
هست این سیاه روز دل من پسند تو
❈۳❈
ای مادر زمانه ببین کز خلاف عهد
با من چه میکند خلف ارجمند تو
دل برگرفتی ز تو جانا اگر بدی
در سینهٔ من آن دل هجران پسند تو
❈۴❈
تلخی مکن که خنده نگهداشتن به زور
میبارد از لب و دهن نوشخند تو
امروز کو که باز بتر بیندت به من
بدگوی من که دوش همی داد پند تو
❈۵❈
چون محتشم بسی ز ندامت بسر زدم
دستی که میزدم به عنان سمند تو
کامنت ها