محتشم کاشانی:زهی کرشمهٔ تو را سرمهسای چشم سیاه دو عالمت نگرستن بهای چشم سیاه
❈۱❈
زهی کرشمهٔ تو را سرمهسای چشم سیاه
دو عالمت نگرستن بهای چشم سیاه
دو حاجب تو کمین گاه لشگر فتنه
سپردهاند به آن گوشههای چشم سیاه
❈۲❈
هزار چشم چو نرگس نهادهاند بتان
که بنگری و شوندت فدای چشم سیاه
ز خواب بستن من آزمود قدرت خویش
چو شد به غمزه و شوندت فدای چشم سیاه
❈۳❈
جلای چهره روز سفید گردد اگر
برآفتاب گمارد بلای چشم سیاه
ستاده چشم برایمانم آن که داده مدام
ز خوان نامه سفیدان غذای چشم سیاه
❈۴❈
هزارخانه سیه ساز در کمین دارد
برای محتشم آن مه ورای چشم سیاه
دو چشم محتشم از اشک سرخ گشت سفید
ز بهر چهرهٔ گلگون برای چشم سیاه
کامنت ها