محتشم کاشانی:از قید عهد بنده تو خود رسته بودهای عهدی نهفته هم به کسی بسته بودهای
❈۱❈
از قید عهد بنده تو خود رسته بودهای
عهدی نهفته هم به کسی بسته بودهای
خواب گران صبح خبر داد ازین که دوش
در بزم کرده آن چه توانسته بودهای
❈۲❈
مرغ دل آن نبود که ناید به دام تو
گویا تو بیمحل ز کمین جسته بودهای
آوردهای بپرسش حالم رقیب را
خوش ملتفت به حال من خسته بودهای
❈۳❈
گفتن چه احتیاج که غیری نبوده است
در خانهٔ دلم که تو پیوسته بودهای
گفتی دلت که برده ندانستهام بگو
در دلبری تو این همه دانسته بودهای
❈۴❈
در برم بهر خدمت شایسته رقیب
ای محتشم تو این همه بایسته بودهای
کامنت ها