محتشم کاشانی:ای گل خود رو چه بد کردم که خوارم ساختی آبرویم بردی و بیاعتبارم ساختی
❈۱❈
ای گل خود رو چه بد کردم که خوارم ساختی
آبرویم بردی و بیاعتبارم ساختی
اختیار کشتنم دادی به دست مدعی
در هلاک خویشتن بیاختیارم ساختی
❈۲❈
شرمت از مهر و وفای من نبودت ای دریغ
کز جفا در پیش مردم شرمسارم ساختی
چون گشودی بهر دشنامم زبان دیگر بخشم
کز ستم بسمل به تیغ آب دارم ساختی
❈۳❈
چارهٔ کار خود از لطف تو میجستم مدام
چارهام کردی ز روی لطف وکارم ساختی
بعد قهر از یاریت امید لطفی داشتم
لطف فرمودی به قتل امیدوارم ساختی
❈۴❈
محتشم آن روز روزم تیره کردی کز جنون
بسته زنجیر زلف آن نگارم ساختی
کامنت ها