محتشم کاشانی:بر در درج قفل زدم یک چندی عاقبت داد گشادش بت شکر خندی
❈۱❈
بر در درج قفل زدم یک چندی
عاقبت داد گشادش بت شکر خندی
سخت از ذوق گرفتاری من میکوشد
دست و بازوی کمندافکن وحشی بندی
❈۲❈
لطف ممتاز کن آماده که آمد بر در
بینیاز از تو جهانی به تو حاجتمندی
تا به نزدیکترین وعدهٔ وصلت برسم
از خدا میطلبم عمر ابد پیوندی
❈۳❈
اگر از مادر دوران همه یوسف زاید
ننشیند چو تو بر دامن او فرزندی
مژدهای درد که در دام تو افتاد آخر
نامفید به دوائی بالم خورسندی
❈۴❈
درام از مرغ شبآویز دلی نالانتر
من که دارم ز دل آویز کمندی بندی
دگر امشب چه نظر دیده ندانم که به من
میکند لطف ولی لطف غضب مانندی
❈۵❈
بهر نادیدن آن رو گه و بیگه ناصح
میدهد بندم و آن گه چه مؤثر پندی
هست دشنام پیاپی ز لب شیرینش
شربتی غیر مکرر ز مکرر قندی
❈۶❈
محتشم عشوهٔ طاقت شکن ساقی بزم
اگر اینست دگر میشکنم سوگندی
کامنت ها