محتشم کاشانی:کنون که خنجر بیداد یار خونریز است کجاست مرد که بازار امتحان تیز است
❈۱❈
کنون که خنجر بیداد یار خونریز است
کجاست مرد که بازار امتحان تیز است
دلم ز وعدهٔ شیرین لبی است در پرواز
که یاد کوهکنش به ز وصل پرویز است
❈۲❈
ز من چه سرزدهای سرو نوش لب که دگر
سرت گران و حدیثت کنایه آمیز است
منه فزونم ازین بار جور بر خاطر
که پیک آه گران خاطر سبک خیز است
❈۳❈
کشاکش رگ جانم شب دراز فراق
ز سر گرانی آن طره دلاویز است
به این گمان که شوم قابل ترحم تو
خوشم که تیغ جهانی به خون من تیز است
❈۴❈
چو محتشم سخن زا قامتت کند بشنو
که گاه گاه سخنهای او بانگین است
کامنت ها