محتشم کاشانی:با من بدی امروز زاطوار تو پیداست بدگو سخنی گفته ز گفتار تو پیداست
❈۱❈
با من بدی امروز زاطوار تو پیداست
بدگو سخنی گفته ز گفتار تو پیداست
همت آئینهٔ نیر دلان صورت خوبت
این صورت از آئینهٔ رخسار تو پیداست
❈۲❈
آن نکته سربسته که مستی است بیانش
ز آشفتگی بستن دستار تو پیداست
از خون یکی کردهای امروز صبوحی
از سرخوشی نرگس خونخوار تو پیداست
❈۳❈
ساغر زده میآئی و کیفیت مستی
از بی سر و سامانی رفتار تو پیداست
داری سر آزار که تهدید نهانی
از جنبش لبهای شکر بار تو پیداست
❈۴❈
دزدیده بهم بر زدهای خاطر جمعی
از درهمی طره طرار تو پیداست
در حرف زدن محتشم از حیرت آن رو
رفته است شعور تو ز اشعار تو پیداست
کامنت ها