عثمان مختاری:چو کرد اژدهای شب قیر فام نهان مهره مهر در زیر جام
❈۱❈
چو کرد اژدهای شب قیر فام
نهان مهره مهر در زیر جام
دو لشکر دگر باره شد باز جای
نشستند بر تخت آوای نای
❈۲❈
طلایه برون از دو لشکر شدند
ابا گرز و شمشیر و خنجر شدند
غونای برد از سر مرد هوش
بدرید بانک تبیره دو گوش
❈۳❈
بفرمود در لحظه ارژنگ شاه
که نسناس آمد به نزدیک گاه
از آن نوش دارو که در گنج داشت
ز بهر چنین روز و این رنج داشت
❈۴❈
بدادش جهانجوی تا شد درست
چنان شد تن او که بود از نخست
به هیتال مردمی فرستاد زود
که ای شاه با رای باکبر و خود
❈۵❈
یکی گفت باید که شادان شویم
نیاریم آهنگ کین بغنویم
بدان تا بر آسوده گردد سپاه
سر هفته آئیم در رزمگاه
❈۶❈
پذیرفت هیتال چون او شنید
ز جنگ و ز شورش فرود آرمید
وز آن پس طلب کرد دانا دبیر
بدو گفت کای مرد دانای پیر
❈۷❈
به اکره یکی نامه بفرست زود
بر شاه اکره به مانند دود
که گر هست مارا جهان جوی یار
سپاهی فرستد بدین کارزار
❈۸❈
ابا گرد شنگاوه تیز چنگ
کزو لرزه دارد به دریا نهنگ
کزین گونه کاری مرا اوفتاد
ندارد کسی رزم اینگونه یاد
❈۹❈
بدیشان مرا نیست در کینه تاو
که ایشان عقابند و من چون چکاو
بجز گرد شنگاوه نامور
نبندد درین کین ابا شه کمر
❈۱۰❈
چو آن نامه بشنید لشکر کشید
فرستاد با ساز کین چون سزید
سپهبد چو شنگاوه شیرگیر
ابا سی هزار از یلان دلیر
❈۱۱❈
ز پیلان جنگی دگر یک هزار
بیاورد شنگاوه نامدار
شنیدم که شنگاوه تیز چنگ
بدی حره اش درکه کینه سنگ
❈۱۲❈
یکی جامه بودش ز چرم پلنگ
هم از چرم کرکان بدی ساز چنگ
به گاهی که او سوی میدان شدی
پی رزم شیران و گردان شدی
❈۱۳❈
یک تبره در پیش زین پر ز سنگ
همی داشت در بهر میدان جنگ
ورا چون هژبر ژیان جنگ بود
همه حربه اش گاه کین سنگ بود
❈۱۴❈
زره پیش چنگش چو کرباس بود
تو چنگش مگو کان الماس بود
بدیدی در آن چنگ از خاره راه
در آخر نه چنگ و نه سنگ سیاه
❈۱۵❈
چو آمد به نزدیک هیتال شاد
ببردش نماز و زمین بوسه داد
بدو گرد هیتال شاه آفرین
یکی مجلس آراست در دم کزین
❈۱۶❈
به می خوردن اندر نشستند شاد
به کردند از رزم ارژنگ یاد
که اکنون از ارژنگ غم کی بود
که سورش دگر جمله ماتم بود
❈۱۷❈
یکی هفته زین گونه پیمود نوش
کاز خوردن می نشد کس خموش
صدای دف و چنگ می بود و بس
به مجلس درون جوش می بود و بس
❈۱۸❈
سرهفته برخاست آوای نای
دگرباره جنبید لشکر ز جای
کامنت ها