عثمان مختاری:دلیران ببستند ساز نبرد برآمد براین چرخ گردنده گرد
❈۱❈
دلیران ببستند ساز نبرد
برآمد براین چرخ گردنده گرد
جهان شد بکردار روی عروس
برآمد ز هر سوی آوای کوس
❈۲❈
خروش ستوران ثریا گذشت
شد از نیل چون کوه و صحرا گذشت
که امروز بازار رزمست گرم
سر سروان زیر ترکست نرم
❈۳❈
سه لشکر برابر دگر گشت راست
ز دست اجل فتنه بر پابخواست
چنان شد ز لشکر در و دشت تنگ
که بر مور آمد شدن گشت تنگ
❈۴❈
ز بس لشکر هند انبوه شد
زمین سراندیب چون کوه شد
بیاورد شنگاوه را شهریار
به نزدیک شه در صف کارزار
❈۵❈
به ارژنگ شنگاوه تیز چنگ
چنین گفت کای شاه با فرو هنگ
مرا گر ازین بند بیرون کنی
ز هیتالیان دشت جیحون کنی
❈۶❈
کمر را ببندم بیاری شاه
چو شیر اندر آیم به آوردگاه
سپهبد چنین گفت با انجمن
بیارید آن آئینه پیش من
❈۷❈
بدان تا به بینیم کردار او
دروغست یا راست گفتار او
بیاورد آئینه آئینه دار
به نزدیک شیر ژیان شهریار
❈۸❈
به شنگاوه گفتا در آئینه روی
ببین تا شود راستی گفتگوی
در آئینه شنگاوه چون بنگرید
در آئینه رویش نیامد پدید
❈۹❈
بزد دست و تیغ از میان برکشید
سرش خواست از تن بزودی درید
چنین گفت شنگاوه کای شهریار
مکن تندی و تیغ کین بر مدار
❈۱۰❈
مرا دل کنون گشت با شاه راست
به بینم در آئینه اکنون گواست
در آئینه بار دوم بنگرید
در آئینه شد چهره او پدید
❈۱۱❈
در آئینه دیدش سپهدار روی
بدانست شد راست گفتار اوی
یکی اسپ تازی و با زین زر
بدادش ابا تاج زرین کمر
❈۱۲❈
بشد تا بر تخت ارژنگ شاه
بزد بوسه بر پایه تخت شاه
شهش داد اسب و کلاه و کمر
یکی جوشن و تیغ و خود و سپر
❈۱۳❈
بپوشید شنگاوه تشریف شاه
به همراه شه رفت تا تختگاه
کامنت ها