عثمان مختاری:چو خورشید تابان برآرد درفش برآریم تابان درفش بنفش
❈۱❈
چو خورشید تابان برآرد درفش
برآریم تابان درفش بنفش
بگردیم باهم در آوردگاه
برآریم گرد از زمین تا به ماه
❈۲❈
چنین داد پاسخ بدو شهریار
که مانا شدی سست در کارزار
برو تا بر آید ز کوه آفتاب
که شب باشد از بهر آرام و خواب
❈۳❈
چو از یل شنید این سخن سرخ پوش
خروشید و شد از برش شیر زوش
سپهدار آمد به نزدیک شاه
فرود آرمیدند یکسر سپاه
❈۴❈
وزین (سو) بیاراست هیتال شهر
همی نوش می جست می دید زهر
وزین رو سپهبد به ارژنگ گفت
کزین سرخ پوشم کنون در شکفت
❈۵❈
ندیدم به نیروی او هیچ مرد
برآرد درآورد از شیر گرد
ندانم سرانجام این جنگ چیست
ندانم کاین مرد بیگانه کیست
❈۶❈
که زین گونه آهنگ او تیز کرد
نخستین بدین لشکرانگیز کرد
بدو گفت ارژنگ کای نامدار
بدانم سرانجام این کارزار
❈۷❈
بترسم که جز این سرانجام من
دگرگون شود گم شود نام من
سپهبد بدو گفت انده مدار
که با ماست توفیق پروردگار
❈۸❈
چو یاریم بخشد خداوند ماه
جهان را کنم روشن از بخت شاه
سراندیب را تخت گاهت کنم
همه هندیان در پناهت کنم
❈۹❈
بگفت این پیش دلارام شد
دمی شادمان باده جام شد
شد از باده سرمست شیر ژیان
دلارام را گفت کای مهربان
❈۱۰❈
بیا تا زمانی بجوشیم شاد
دلارام گفتا که ای پاکزاد
شب تیره ناید مرا هیچ خواب
که ترسم شود کرده از خواب خواب
❈۱۱❈
یکی دشمنی دارم اندر قفا
ستمکاره و ریمن و پر جفا
بود مرو را نام مضراب دیو
همه شهر مغرب بود پز غریو
❈۱۲❈
به من مهربان است آن اهرمن
کنون آمد است او به دنبال من
بترسم که مضراب وارونه کار
کند دورم از نامور شهریار
❈۱۳❈
کنون شد بدو پنج ماه ای دلیر
که بادات خورشید روشن ضمیر
ز بیم ستمکاره مضراب من
نکردم شب تیره خود خواب من
❈۱۴❈
شب تیره صدبار کردم کمین
که برباید آن دیو از جای هین
به شمشیر برنده بردم چو دست
سراسیمه پتیاره از من بجست
❈۱۵❈
چسان چشم سازم من از خوابگرم
که دارم من از دیو مضراب کرم
کسی را که دشمن توانا بود
کند خواب مانا که دانا بود
❈۱۶❈
چه دشمن ز من باشدت خواب یاد
مکن گر کنی میدهی سر به باد
سپهبد بدو گفت مندیش هیچ
ز دیوان ما خواب را خود بسیج
❈۱۷❈
که از تن برد خواب اندوه و درد
ز بس خواب آرد رخ سرخ زرد
کند چون در شب تیره فام
بود روز خرم تر از آفتاب
❈۱۸❈
وز آن روی نرگس به باغ
که سوزد ز بیداری شب دماغ
تو بنشین به آرام و خوش خواب کن
تهی دل هم از بیم مضراب کن
❈۱۹❈
چو یارایش آید بخرگاه من
که دزد در ز خرگاه من ماه من
بگفت این بگرفت دستش بدست
سر هر دو از باده باده مست؟
❈۲۰❈
بخوابید در پیش یل خوب چهر
تو گفتی که شد ماه مهمان مهر
کامنت ها