عثمان مختاری:فرود آمد آنگه یل دیوبند برآمد دم نای هندی بلند
❈۱❈
فرود آمد آنگه یل دیوبند
برآمد دم نای هندی بلند
شد آگه از آن سرخ پوش سوار
که آمد ز پس نامور شهریار
❈۲❈
بشد در شگفت آن یل نامور
همی لب گزید و بجنباند سر
که چل روز رفت و بیامد چنین
مراین نامور یل ز مغرب زمین
❈۳❈
بفرمود تا کوس بنواختند
همی رزم را باز پرداختند
چه روز دگر شد زمین عطربار
دو لشکر ببستند تنگ استوار
❈۴❈
برا(فرا)ختند از دورویه علم
جهانی پر از ناله گاودم
دو لشکر برابر چه گشتند راست
تو گفتی که از دشت کین کوه خاست
❈۵❈
دلیری بناوردگه راند اسپ
برش رفت زنگی چه آذرگشسپ
چه زنگی سر ره بدان دیو بست
یکی حربه از چوب بودش بدست
❈۶❈
پیاده به نزد همآورد رفت
همآورد را نیزه کین گرفت
به نیزه بر زنگئی زوش شد
چه آتش که از باد در جوش شد
❈۷❈
بزد دست زنگی سنانش گرفت
اجل بود گفتی که جانش گرفت
کشیدش ز دست و گرفتش کمر
یکی برخروشید چون شیر نر
❈۸❈
کشیدش ز پشت تکاور بزیر
ز هم بر دریدش چه خرگوش شیر
یکی دیگر آمد میان سپاه
ز هم بر دریدش همان گه سیاه
❈۹❈
برآمد فغان از همه دشت و راغ
چه سنجد ملخ پیش چنگال زاغ
چنین تا از ایشان دو ده مرد کشت
به چنگال و دندان سیاه درشت
کامنت ها