عثمان مختاری:دگر رزم کاین تارم سیم و زر برین طاق فیروزه بگشاد در
❈۱❈
دگر رزم کاین تارم سیم و زر
برین طاق فیروزه بگشاد در
برآمد خروشیدن بوق کوس
فلک صندلی شد زمین آبنوس
❈۲❈
دو لشکر دگر باره صف برکشید
اجل باز از کینه خنجر کشید
چنان بر فلک نعره مهره شد
که از کار دست دل زهره شد
❈۳❈
بیفکند زهره ز کف چنگ را
نظاره همی کرد آن جنگ را
برون شد ز پیش سپه یک سوار
خروشان چه در کوه ابر بهار
❈۴❈
زمین (بود) در لرزه در زیر او
دل شیر لرزان ز شمشیر او
ز سر تا بپا جامه اش لعل گون
تو گوئی که زد غوطه در بحر خون
❈۵❈
فرو بسته روی و گشاده دو چنگ
کمر کینه را بسته چون شیر تنگ
بیامد به میدان هماورد خواست
بگردید در دشت کین چپ و راست
❈۶❈
ز پیش سپه باز زنگی زوش
درآمد به میدان و برزد خروش
برآن سرخ پوش اندر آمد چه دیو
درآمد بدان شیر آن گرد نیو
❈۷❈
دگر گشت هنگامه کینه گرم
بدرید از بیم بر شیر چرم
درآمد بدو گرم زنگی چه دود
گرفتش کمرگاه آن گرد زود
❈۸❈
به نیرو کشیدش ز بالا بزیر
چنان کارد از کوه نخجیر شیر
چه زیرش ز پشت تکاور کشید
غو کوس بر چرخ اخضر رسید
❈۹❈
دلاور کمرگاه زنجان گرفت
اجل از (کمین) گه رگ جان گرفت
چنان بود در جنگ آن سرفراز
که زاغ سیه فام در چنگ باز
❈۱۰❈
زره را بدرید بر سرخ پوش
به نیرو(ی) چنگال زنگی زوش
چه دید آنچنان سرخ پوش سوار
کشید از میان دشنه آبدار
❈۱۱❈
گرفتش چه زنگی چنان دید دست
بغرید ماننده شیر مست
به نیرو ز چنگش برون کرد تیغ
بیفکند و غرید چون تند میغ
❈۱۲❈
گرفتش کمرگاه و بفشرد سخت
چنان کش کمر شد به تن لخت لخت
که مشتش کمر شد زره پاره پار
گرفتش یکی گوش آن نامدار
❈۱۳❈
به نیرو کشید و بکند از سرش
فرو ریخت از گوش خون بر سرش
چه مرجان شدش پیکر آبنوس
که ازبیم رخ گشت چون سندروس
❈۱۴❈
وز آن پس بزد دست برداشتش
بروی زمین بست و بگذاشتش
نشست از بر سینه اش شیر مست
چه سنگ از قفا دست زنگی ببست
❈۱۵❈
نهادش بگردن روان پالهنگ
برون بردش آنگه ز میدان جنگ
به پیش سپه بردش آن نامدار
برآشفت و شد خشمگین شهریار
❈۱۶❈
چو شب پرده بر رخ ز عنبر کشید
دواج سیه چرخ بر سرکشید
سراسر جهانی سیه گشت باز
دو لشکر ز آوردگه گشت باز
کامنت ها