عثمان مختاری:یکی نامه در شهر شیراز شاه نوشت و روان کرد مردی به راه
❈۱❈
یکی نامه در شهر شیراز شاه
نوشت و روان کرد مردی به راه
به نزدیک گشتاسپ آن شیرگیر
که بودی سرافراز تاج و سریر
❈۲❈
که آرد سپه سوی لهراسپ شاه
کند تیره گیتی به ارجاسپ شاه
فرستاد آن نامه شهریار
ببرد و بشد همچو باد بهار
❈۳❈
شب تیره خوابید بر تخت شاه
جهان دید از دود آتش سیاه
به بلخ اندرون آتشی برفروخت
تر و خشک و بالا و پستی بسوخت
❈۴❈
سه بهره شد آن آتش اندر زمان
یکی بهره ز آن شد سوی اصفهان
صفاهان سراسر ز آتش بسوخت
جهانی ز آتش همه برفروخت
❈۵❈
یکی بهره آمد به نزدیک شاه
شد از دود آن شاه را رخ سیاه
که ناگه یکی ابر آمد پدید
بر آتش از آن ابر آبی چکید
❈۶❈
فرو مرد آن آتش اندر زمان
وز آن آتش آن شاه شد برکران
سحرگه که از خواب بیدار شد
دل از دست و رنگش ز رخسار شد
❈۷❈
طلب کرد جاماسپ را شهریار
که دستور شه بود اختر شمار
ز فرزانه پرسید تعبیر خواب
جهاندیده جاماسب دادش جواب
❈۸❈
که شاها یکی کار پیش است سخت
ولیکن سرانجام با ماست بخت
چنین است تعبیر این خواب تو
ز ارجاسپ گردد تبه کار تو
❈۹❈
بگیرند ترکان ز تو شهر بلخ
بشه بر کنند آب این شهر تلخ
همه شهر به لخت به غارت برند
بسوزند ایوان کاخ بلند
❈۱۰❈
نه کودک بماند نه مرد و نه پیر
چه کشته چه خسته چه برده اسیر
از ایدر یکی لشکر بیکران
رود بر سر مردم اصفهان
❈۱۱❈
کند اصفهان را ز کین قتل و عام
جدا از پدر پور و و دختر ز مام
بدست سواران خنجر گزار
بماند بسی اندر آن ملک خوار
❈۱۲❈
سیم آتش ای شهریار جهان
چنین می نماید از این اختران
دلیری برون آید از آن سپاه
سر رایتش برکشیده به ماه
❈۱۳❈
ببرد سر ترک بدخواه را
از آن لشکر آرد برون شاه را
ز فرزانه پرسید لهراسب باز
که از گردش چرخ برگوی راز
❈۱۴❈
بدست که باشد مرا خود زمان
بمیرم و یا کشته گردم روان
بدو گفت فرزانه کای شهریار
سرت سبز باد و دلت نوبهار
❈۱۵❈
ز خسرو گذشته سه ده سال راست
که شاهی و ایوان سراسر تو راست
نود سال دیگر به ایران بگاه
نشینی و بنهی بسر تاج شاه
❈۱۶❈
تو را پادشاهی صد و بیست سال
بود ای شهنشاه فرخنده فال
وز آن پس به گشتاسب تاج و سریر
سپاری و گردی تو خود گوشه گیر
❈۱۷❈
بیاید دگر باره ارجاسپ شاه
شود کشته در بلخ لهراسب شاه
چه بشنید شه رخ از آن زرد گرد
دلش ز آن سخنها بیامد بدرد
کامنت ها