گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مولانا:دیدمش بر صورت حیوان وحشی و علیه جلد الثعلب فقصدت اخذه و هو علی غرفة صغیرة ینظر من الدرّج فرفع...

دیدمش بر صورت حیوان وحشی و علیه جلد الثعلب فقصدت اخذه و هو علی غرفة صغیرة ینظر من الدرّج فرفع یده و یقفز کذا و کذا ثم رأیت جلال. التبریزی عنده علی صورة دلة فنفر فاخذته و هو یقصد ان یعضنی فوضعت راسه تحت قدمی و عصرته عصرا کثیرا حتی خرج کل ما کان فیه ثم نظرت الی حسن جلده قلت هذه یلیق ان یملأ ذهبا وجوهرا و دراّ ویاقوتا و افضل من ذلک ثم قلت اخذت مااردت فانفر یا نافر حیث شئت واقفز الی ایّ جانب رأیت و انما قفزانه خوفا من ان یغلب و فی المغلوبیة سعادته لاشک انه یصوّر من دقائق الشهابیة و غیره واشرب فی قلبه وهویرید ان یدرک کل شیء اخذ من ذلک الطریق الذی اجتهد فی حفظه و التذبه و لایمکنه ذلک لانّ للعارف حالة لایصطاد بتلک الشبکات ولایلیق ادراک هذا.الصیدّ بتلک الشبکات و ان کان صحیحا مستقیما فالعارف مختار فی ان یدرکه مدرک لایمکن لاحد ان یدرکه الاّ باختیاره انت قعدت مرصاداً لاجل الصیّد الصید یراک و یری بیتک و حیلتک و هو مختار و لا ینحصر طرق عبوره و لا یعبر من مرصدک انما یعبر من طرق طرقها هو و ارض اللّه واسعة ولا یحیطون بشیء من علمه الّا بماشاء ثم تلک الرقائق لمّا وقعت فی لسانک و ادراکک ما بقیت دقائق بل فسدت بسبب الاتصّال بک کما ان کل فاسد اوصالح وقع فی فم العارف و مدرکه لایبقی علی ماهو بل یصیر شیئاً آخر متدثرا متزملّا بالعنایات و الکرامات الاتری الی العصا کیف تدثرت فی ید موسی و لم تبق علی ما کان من ماهیّة العصا و کذا اسطوانة الحناّنة و القضیب فی یدالرسّول والدّعاء فی فم موسی و الحدید فی ید داود و الجبال معه مابقیت علی ماهیتّها بل صارت شیئا اَخر غیر ما کانت فکذا الرقائق و الدعّوات اذا وقعت فی یدالظلمانی الجسمانی لایبقی علی ما کان.
کعبه باطاعتت خراباتست تا ترا بود با تو در ذاتست
الکافر بأکل فی سبعة امعاء و ذلک الجحش الذی اختاره الفراّش الجاهل یأکل فی سبعین معاءً و لواکل فی معاواحد لکان آکلا فی سبعین معاء لانّ کل شییء من. المبغوض مبغوض کما ان کل شیء من المحبوب محبوب و لو کان الفراّش هنهنا لدخلت علیه و نصحته ولااخرج من عنده حتی یطرده ویبعده لانه مفسد لدینه و قلبه و روحه و عقله ویالیت کان یحمله علی الفسادات غیر هذا مثل شرب الخمر و القیان کان یصلح ذلک اذا اتصّلت بعنایات صاحب العنایة لکنهّ ملأ البیت من السجادات لیت یلفّ فیها و یحرق حتیّ یتخّلصّ الفراّش منه و من شرهّ لانّه یفسد اعتقاده عن صاحب العنایة و یهمزه قداّمه و هو یسکت و یهلک نفسه و قد اصطاده بالتسبیحات والاوراد و المصلیّات لعل یوما یفتح اللهّ عین الفراّش و یری ماخسره و بعده عن رحمة صاحب العنایة فیضرب عنقه بیده و یقول اهلکتنی حتّی اجتمع علی اوزاری و صور افعالی کما رأوا فی المکاشفات قبایح اعمالی و العقاید الفاسدة الطاغیة خلف ظهری فی زاویة البیت مجموعة و انا اکتمها من صاحب العنایة بنفسی و اجعلها خلف ظهری و هو یطلّع علی ما اخفیه عنه و یقول ایش تخفی فوالّذی نفسی بیده لودعوت تلک الصور الخبیثة یتقدموا الی واحد واحد رأی العین و یکشف نفسها و یخبر عن حالها و عمایکتم فیها خلصّ اللهّ المظلومین من مثل هولاء القاطعین الصّادیّن عن سبیل اللّه بطریق التعبّد الملوک یلعبون بالصولجان فی المیدان لیری اهل المدینة الذین هم لایقدرون ان یحضروا الملحمة و القتال تمثالا لمبارزة المبارزین و قطع رؤس الاعداء ودحرجتها تدحرج الاکرة فی المیدان و طرادهم و کرهّم و فرهّم فهذااللعب فی المیدان کالاسطرلاب للجدّ الذی هو فی القتال و کذلک الصلوة و السماع لاهل اللهّ اراءة للناظرین ما یفعلون فی السّر من موافقة لاوامراللهّ ونواهیه المختصةّ بهم و المغنی فی السمّاع کالامام فی الصلّوة والقوم یتعبونه ان غنیّ ثقیلا رقصوا ثقیلا و ان غنیّ خفیفا رقصوا خفیفا تمثالالمتابعتهم فی الباطن لمنادی الامر و النهّی.

فایل صوتی فیه ما فیه فصل سی و سوم - دیدمش بر صورت حیوان وحشی و علیه جلد الثعلب

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها

سپهر
2021-03-25T06:46:18
یک بزرگواری نیست ترجمه کنه ؟
کوروش
2023-06-18T16:30:11.3243617
تو این صد و خورده ای میلیون فارسی زبان یه نفر نیست که به عربی تسلط داشته باشه بیاد اینارو ترجمه کنه ؟ واقعا جای بسی تاسف هست
علیرضا پهلوان نژاد
2023-08-03T09:35:40.5347229
باسلام این کمترین کاری بود که میشد انجام داد جسارت خدمت دوستان نشود بنده مترجم و زبان شناس نیستم و فقط به ترجمه لغوی اقدام کردم. دیدمش بر صورت حیوان وحشی، روباه، در حالی که در اتاق کوچکی از پله ها نگاه می کرد، قصد گرفتم آن را ببرم، دستش را بلند کرد و این گونه و آن قدر پرید، سپس جلال تبریزی را دیدم.  به صورت علامت نزد اوست پس فرار کرد پس او را گرفتم و او قصد داشت مرا گاز بگیرد پس سرش را زیر پاهایم گذاشتم و او را بسیار فشار دادم تا هر چه در او بود آمد. بیرون، بعد به پوست خوبش نگاه کردم، گفتم این برایش مناسب است که از طلا و جواهر و مروارید و یاقوت پر شود و بهتر از آن، گفتم آنچه را که می خواستم برداشتم، پس فرار کرد. ای نفر هر کجا می خواهی و به هر طرفی که دیدی بپر، اما پرش او از ترس غلبه بر اوست و در شکست شادی اش، شکی نیست که از دقایق چهابیت و دیگران تصویر می کند و می نوشد. در دلش است و می خواهد هر آنچه را که از آن مسیر برگرفته شده است که در حفظ و نوسان آن کوشیده است بفهمد و نمی تواند چون عرفان شرایطی دارد که با آن تورها ماهی نمی گیرد و صید آن شایسته نیست. شکار با این تورها صحیح و مستقیم است، آنگاه عرفان در صید آن آزاد است، صیاد، و کسی جز به انتخاب خود نمی تواند آن را بگیرد، راههای عبور از آن محدود است، او از رصدخانه شما عبور نمی کند، اما او از مسیرهای خود عبور می کند و زمین خدا وسیع است و چیزی از علم او را نمی فهمند مگر به آنچه که او بخواهد، چنان که هست، اما در عنایت و کرامت چیز دیگری می شود. در دست موسی پیچید و بر آنچه از عصا بود باقی نماند و همینطور استوانه لطافت و عصا در دست رسول و دعا در دهان موسی و آهن در دست. از داوود و کوهها با او بر من نماند، بلکه چیزی غیر از آنچه بود شده است، پس چیپس و دعوت اگر به دست بدن طاغوت بیفتد، چنان که بود نمی ماند .   کعبه باطاعتت خراباتست تا ترا بود با تو در ذاتست   کافر در هفت روده می خورد و آن کربه ای که بستر جاهل انتخاب کرده در هفتاد روده می خورد و اگر در یک شکم می خورد در هفتاد روده می خورد، زیرا همه چیز از آن است. آنچه منفور است منفور است، همچنان که همه چیز معشوق محبوب است و اگر بستر اینجا بود داخل او می شدم و نصیحتش می کردم و تا او را بیرون نکند و رانده اش نمی کردم، زیرا دینش را تباه می کند. قلبش و روحش و عقلش با عنایت صاحب عنایت اما خانه را پر از فرش کرد که در آن بپیچند و بسوزانند تا تخت از شر او و شر او خلاص شود زیرا عقیده اش را خراب می کند. در مورد صاحب عنایت و او را در حالی که ساکت است در مقابل خود تکان می دهد و خود را ویران می کند و او را با ستایش و گلاب و دعا شکار می کند، شاید روزی خداوند چشم پشمالو را باز کند ببیند چه از دست می دهد. و دوری او از رحمت مراقب، سپس با دست به گردنش می زند و می گوید: مرا هلاک کردی تا این که بارها و تصاویر اعمالم جمع شد، چنان که در آیات مکروهات اعمالم را دیدند و عقاید فاسد و ظالمانه پشت سرم در گوشه خانه جمع می شود و من خودم آنها را از سرایدار پنهان می کنم و در حالی که نگاه می کند پشت سرم نگه می دارم. سوگند به کسی که جان من در دست اوست، اگر با آن تصاویر شیطانی خداحافظی کنم، یکی یکی به سراغ چشمی می‌افتند و خود را آشکار می‌کنند و از حال آن و کوری تو در آن می‌گویند. مردم شهر که توانایی حضور در حماسه و جنگ را ندارند مجسمه ای برای دوئل دوئل ها و بریدن سر دشمنان و غلتیدن آنها و توپ زدن در میدان و اخراج آنها و نفرت آنها را وادار کن هر که با اوامر و نواهی خدا موافق باشد و خواننده در استماع، مانند امام در نماز باشد و مردم او را خسته کنند