گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مولانا:گفت ما جمله احوال آدمی را یک بیک دانستیم و یک سر موی ازمزاج و طبیعت و گرمی و سردی او از ما فو...

گفت ما جمله احوال آدمی را یک بیک دانستیم و یک سر موی ازمزاج و طبیعت و گرمی و سردی او از ما فوت نشد، هیچ معلوم نگشت که آنچ درو باقی خواهد ماندن آن چه چیزست، فرمود اگر دانستن آن بمجردّ قول حاصل شدی خود بچندین کوشش و مجاهدهٔ بانواع محتاج نبودی و هیچ کس خود را در رنج نینداختی و فدا نکردی مثلاً یکی ببحر آمد غیر آب شور و نهنگان و ماهیان نمیبیند میگوید این گوهر کجاست مگر خود گوهر نیست، گوهر بمجرّد دیدن بحر کی حاصل شود، اکنون اگر صد هزار بار آب دریا را طاس طاس بپیماید گوهر را نیابد، غواّصی میباید تا بگوهر راه برد وآنگاه هر غواّصی نی، غواّصی نیکبختی چالاکی، این علمها و هنرها همچون پیمودن آب دریاست بطاس، طریق یافتن گوهر نوعی دیگرست بسیار کس باشد که بجمله هنرها آراسته باشدو صاحب مال و صاحب جمال الاّ درو آن معنی نباشد و بسیار کس که ظاهر او خراب باشد اورا حسن صورت و فصاحت و بلاغت نباشد الاّ آن معنی که باقیست درو باشد و آن آنست که آدمی بدان مشرفّ و مکرمّ است و بواسطهٔ آن رجحان دارد بر سایر مخلوقات پلنگان و نهنگان و شیران را و دیگر مخلوقات را هنرها و خاصیتّها باشد الاّ آن معنی که باقی خواهد بودن در ایشان نیست اگر آدمی بآن معنی راه برد خود فضیلت خویشتن را حاصل کرد و الّا او را از آن فضیلت هیچ بهره نباشد این جمله هنرها و آرایشها چون نشاندن گوهرهاست بر پشت آینه، روی آینه از آن فارغست روی آینه را صفا میباید آنک او روی زشت دارد طمع در پشت آینه کند زیرا که روی آینه غماّزست و آنک خوب روست او روی آینه را بصد جان میطلبد زیرا که روی آینه مظهر حسن اوست. یوسف مصری را دوستی از سفر رسید گفت جهت من چه ارمغان آوردی، گفت چیست که ترا نیست و تو بدان محتاجی الاّ جهت آنک از تو خوبتر هیچ نیست آینه آوردهام تاهر لحظه روی خود را در وی مطالعه کنی چیست که حق تعالی را نیست و او را بدان احتیاج است پیش حق تعالی دل روشنی میباید بردن تا دروی خود را ببیند اِنَّ اللهَّ لَایَنْظُرُ اِلی صُوَرِکُمْ وَلَا اِلی اَعْمَالِکُمْ وَاِنَّمَا یَنْظُرُ اِلی قُلُوْبِکُمْ بَلادٌ مَا اَرَدْتَ وَجَدْتَ فِیْهَا وَلَیْسَ یَفُوْتُهَا اِلّا الْکِرَامُ شهری که درو هرچ خواهی بیابی از خوب رویان و لذّات و مشتهای طبع و آرایش گوناگون الاّ درو عاقلی نیابی یالیت که بعکس این بودی آن شهر وجود آدمیست اگر درو صدهزار هنر باشد و آن معنی نبود آن شهر خراب اولیتر و اگر آن معنی هست و آرایش ظاهر نیست باکی نیست سراّو میباید که معمور باشد، آدمی در هر حالتی که هست سر او مشغول حقسّت و آن اشتغال ظاهر او مانع مشغولی باطن نیست همچنانک زنی حامله در هر حالتی که هست در صلح و جنگ و خوردن و خفتن آن بچهٔ در شکم او میبالد و قوتّ و حواس میپذیرد و مادر را از آن خبر نیست، آدمی نیز حامل آن سرسّت وَحَمَلَهَا الْاِنْسَانُ اِنَّهُ کَانَ ظَلُوْماً جَهُوْلاً الاّ حق تعالی او رادر ظلم و جهل نگذارد از معمول صورتی آدمی مرافقت و موافقت و هزار آشنایی میآید از آن سِر که آدمی حامل آنست چه عجب که یاریها و آشناییهاآید تا بعداز مرگ ازو چها خیزد سِر میباید که معمور باشد زیرا که سِر همچون بیخ درختست اگرچه پنهانست اثر او بر سر شاخسار ظاهرست اگر شاخی دوشکسته شود چون بیخ محکم است باز بروید الاّ اگر بیخ خلل یابد نه شاخ ماند و نه مرگ.
حقّ تعالی فرمود اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا النَّبِیُ یعنی که سلام بر تو و بر هر که جنس تست، و اگر غرض حقّ تعالی این نبودی مصطفی مخالفت نکردی و نفرمودی که عَلَیْنَا وَعَلی عِبَادَاللّهِ الصَّالِحِیْنَ زیرا که چون سلام مخصوص بودی برو او اضافت ببندگان صالح نکردی یعنی آن سلام که تو برمن دادی برمن و بندگان صالح که جنس من اند چنانک مصطفی فرمود در وقت وضو که نماز درست نیست الّا باین وضو مقصود آن نباشد معینّ والّا بایستی که نماز هیچ کس درست نبودی چون شرط صحّت صَلاة وضوی مصطفی بودی بس، الّا غرض آنست که هرکه جنس این وضو نکند نمازش درست نباشد چنانک گویند که این طبق گلنارست چه معنی یعنی که گلنار همین است بس، نی بلک این جنس گلنارست. روستایی بشهر آمد و مهمان شهریی شد، شهری او را حلوا آورد و روستایی باشتها بخورد آن را گفت ای شهری من شب و روز بگزر خوردن آموخته بودم این ساعت طعم حلوا چشیدم لذّت گزر از چشمم افتاد اکنون هرباری حلوا نخواهم یافتن و آنچ داشتم بر دلم سرد شد چه چاره کنم چون روستایی حلوا چشید بعد ازاین میل شهر کند زیرا شهری دلش را بُرد ناچار در پی دل بیاید. بعضی باشد که سلام دهند و از سلام ایشان بوی دود آید و بعضی باشند که سلام دهند و از سلام ایشان بوی مشک آید این کسی دریابد که او را مشامی باشد، یار را میباید امتحان کردن تا آخر پشیمانی نباشد سنتّ حقّ اینست اِبْدَأْ بِنَفْسِکَ نفس نیز اگر دعوی بندگی کند بی امتحان ازو قبول مکن در وضو آب را در بینی میبرند بعد از آن میچشند بمجردّ دیدن قناعت نمیکنند یعنی شاید صورت آب برجا باشد و طعم و بویش متغیّر باشد این امتحانست جهت صحّت آبی آنگه بعد از امتحان برو میبرند هرچ تودر دل پنهان داری از نیک و بد حق تعالی آن را بر ظاهر تو پیدا گرداند هرچه بیخ درخت پنهان میخورد اثر آن درشاخ و برگ ظاهر میشود سِیْمَاهُمْ فِیْ وُجُوْهِهِمْ وقوله تعالی سَنَسِمُهُ عَلَی الْخُرْطُوْمِ اگر هر کسی بر ضمیر تو مطلّع نشود رنگ روی خود را چه خواهی کردن.

فایل صوتی فیه ما فیه فصل چهل و نهم - گفت ما جمله احوال آدمی را یک بیک دانستیم

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها

سیروان
2021-02-01T15:43:44
با عرض سلام و ادبهر دو معنای حدیث می‌تونه درست باشه؛اللهَّ لَایَنْظُرُ اِلی صُوَرِکُمْ وَلَا اِلی اَعْمَالِکُمْ وَاِنَّمَا یَنْظُرُ اِلی قُلُوْبِکُمْ.1خداوند در ظاهر شما و حتی اعمال شما نمی‌نگرد بلکه بر دلهای شما مینگرد.2. یا خداوند در ظاهر و اموال شما نظر نمیکند اما بر دلها واعمالتان نظر میکند.ولی به نظر بنده حقیر معنای اول درست تر به نظر میاد،چرا که:همه‌ی اعمال زیر مجموعه ی نیت قلبی انسان هست،پس برای انجام هر عملی،اول نیت قلبی و برخورد کلیش با مسایل و تصمیم ها اتفاق میفته و بعد اون عمل سر بزند یا نزند،نیت قلبی ارجحیت دارد،که با ادامه صحبت‌های حضرت نیز هم خوانی بیشتری دارد،که:از «یک معنای واحد باقی» صحبت میکنند.هر چند جنبه های بسیار دیگه ای به اون معنای واحد که باقی هست ارتباط داره که بنده ازش بی خبرم.باشد که حق تعالی بر کمیَم ببخشد و به لطف خویش بیفزاید.!یا حق
آرزو
2019-02-17T15:42:44
لطفا در بخش اول حدیث پیامبر رو تصحیح کنین، غلط و بی معنا شده بخاطر این اشتباه، درستش اینه: ان الله لا ینظر الی صورکم و اموالکم ولکن ینظر الی قلوبکم و اعمالکم.