گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مولانا:گفت صدیقه که ای زبدهٔ وجود حکمت باران امروزین چه بود

❈۱❈
گفت صدیقه که ای زبدهٔ وجود حکمت باران امروزین چه بود
این ز بارانهای رحمت بود یا بهر تهدیدست و عدل کبریا
❈۲❈
این از آن لطف بهاریات بود یا ز پاییزی پر آفات بود
گفت این از بهر تسکین غمست کز مصیبت بر نژاد آدمست
❈۳❈
گر بر آن آتش بماندی آدمی بس خرابی در فتادی و کمی
این جهان ویران شدی اندر زمان حرصها بیرون شدی از مردمان
❈۴❈
استن این عالم ای جان غفلتست هوشیاری این جهان را آفتست
هوشیاری زان جهانست و چو آن غالب آید پست گردد این جهان
❈۵❈
هوشیاری آفتاب و حرص یخ هوشیاری آب و این عالم وسخ
زان جهان اندک ترشح می‌رسد تا نغرد در جهان حرص و حسد
❈۶❈
گر ترشح بیشتر گردد ز غیب نه هنر ماند درین عالم نه عیب
این ندارد حد سوی آغاز رو سوی قصهٔ مرد مطرب باز رو

فایل صوتی مثنوی معنوی بخش ۱۰۲ - پرسیدن صدیقه رضی‌الله عنها از مصطفی صلی‌الله علیه و سلم کی سر باران امروزینه چه بود

صوتی یافت نشد!

تصاویر

کامنت ها

کیخسرو موذن‌زاده
2016-07-30T13:59:15
در متون فارسی معمولا عیب و هنر در کنار هم می آیند و هنر در به معنی کمال و بی عیبی است نه Art. صنع و صنعت بیشتر مفهموم Art را می رسانند.به قول شیخ اجل: تو به سیمای شخص می نگری/ ما در آثار صنع حیرانیم.
مهرداد ارغوانی
2016-11-07T17:05:36
استن در بیت استن این عالم ای جان غفلتست در دارالمجانین پدر داستان نویسی ایران جمالزاده عزیز پس ستون این جهان خود غفلت است آمده
امین کیخا
2013-10-31T01:40:13
غفلت عربی با فرغول فارسی درهم ریخته همدیگر هستند و فرغول معنی غفلت هم می دهد
امین کیخا
2013-10-31T01:44:04
از آغاز لغت آغازگاه را هم داریم یعنی مبداء
مهدی کاظمی
2017-12-25T11:41:33
عایشه از پیامبر پرسید که ای خلاصه و برگزیده عالم حکمت باران امروز چه بود ایا باران رحمت بود و لطف الهی یا باران قهر و تهدید حق ؟ ایا این باران لطف بهاری بود یا بارش پر اسیب پاییزی ؟ پیامبر ص جواب دادند که این باران لطف الهیست که برای تسکین غم بشر میبارد گفت صدیقه که ای زبدهٔ وجودحکمت باران امروزین چه بوداین ز بارانهای رحمت بود یابهر تهدیدست و عدل کبریااین از آن لطف بهاریات بودیا ز پاییزی پر آفات بودگفت این از بهر تسکین غمستکز مصیبت بر نژاد آدمستمولانا در ادامه میفرماید که این باران لطف الهی در اتش سوختن انسان را کمتر میکنه اما زیادی این رحمت هم باعث اگاهی و بیرون شدن حرص و میل در انسان میشه و او را از ادامه تلاش برای بقا بازمیداره ... میفرماید که این جهان بر پایه غفلت و نادانی بنا شده است و هوشیاری الهی برای مردمان عادی مثل باران خزانی افت است و زیان دارد گر بر آن آتش بماندی آدمیبس خرابی در فتادی و کمیاین جهان ویران شدی اندر زمانحرصها بیرون شدی از مردماناستن این عالم ای جان غفلتستهوشیاری این جهان را آفتستاین اگاهی ها مختص جهان دیگرست وقتی زیاد فرود بیاد باعث پستی این عالم میشه ...هوشیاری مثل افتاب میمونه که یخ غفلت رو آب میکنه و یا مثل آبی میمونه که چرک و کثیفی(وسخ) رو میشوره میبره ... ازین اگاهی و هوشیاری اندکی در جهان ما ترشح میشود تا ادمیزادی از نادانی و حرص و طمع نابود نشه اگه ازین باران اگاهی خداوندی بیشتر بر عالم بباره همه چیز اشکار خواهد شد و نه ذوق هنری باقی میمونه و نه عیبی ...هوشیاری زان جهانست و چو آنغالب آید پست گردد این جهانهوشیاری آفتاب و حرص یخهوشیاری آب و این عالم وسخزان جهان اندک ترشح می‌رسدتا نغرد در جهان حرص و حسدگر ترشح بیشتر گردد ز غیبنه هنر ماند درین عالم نه عیباین اسرارو حقایق حد و پایانی نداره پس بهتره که به اول برگردیم به قصه پیر چنگی ....این ندارد حد سوی آغاز روسوی قصهٔ مرد مطرب باز رو