گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مولانا:زن چو دید او را که تند و توسنست گشت گریان گریه خود دام زنست

❈۱❈
زن چو دید او را که تند و توسنست گشت گریان گریه خود دام زنست
گفت از تو کی چنین پنداشتم از تو من اومید دیگر داشتم
❈۲❈
زن در آمد ازطریق نیستی گفت من خاک شماام نی ستی
جسم و جان و هرچه هستم آن تست حکم و فرمان جملگی فرمان تست
❈۳❈
گر ز درویشی دلم از صبر جست بهر خویشم نیست آن بهر تو است
تو مرا در دردها بودی دوا من نمی‌خواهم که باشی بی‌نوا
❈۴❈
جان تو کز بهر خویشم نیست این از برای تستم این ناله و حنین
خویش من والله که بهر خویش تو هر نفس خواهد که میرد پیش تو
❈۵❈
کاش جانت کش روان من فدا از ضمیر جان من واقف بدی
چون تو با من این چنین بودی بظن هم ز جان بیزار گشتم هم ز تن
❈۶❈
خاک را بر سیم و زر کردیم چون تو چنینی با من ای جان را سکون
تو که در جان و دلم جا می‌کنی زین قدر از من تبرا می‌کنی
❈۷❈
تو تبرا کن که هستت دستگاه ای تبرای ترا جان عذرخواه
یاد می‌کن آن زمانی را که من چون صنم بودم تو بودی چون شمن
❈۸❈
بنده بر وفق تو دل افروختست هرچه گویی پخت گوید سوختست
من سپاناخ تو با هرچم پزی یا ترش‌با یا که شیرین می‌سزی
❈۹❈
کفر گفتم نک بایمان آمدم پیش حکمت از سر جان آمدم
خوی شاهانهٔ ترا نشناختم پیش تو گستاخ خر در تاختم
❈۱۰❈
چون ز عفو تو چراغی ساختم توبه کردم اعتراض انداختم
می‌نهم پیش تو شمشیر و کفن می‌کشم پیش تو گردن را بزن
❈۱۱❈
از فراق تلخ می‌گویی سخن هر چه خواهی کن ولیکن این مکن
در تو از من عذرخواهی هست سر با تو بی من او شفیعی مستمر
❈۱۲❈
عذر خواهم در درونت خلق تست ز اعتماد او دل من جرم جست
رحم کن پنهان ز خود ای خشمگین ای که خلقت به ز صد من انگبین
❈۱۳❈
زین نسق می‌گفت با لطف و گشاد در میانه گریه‌ای بر وی فتاد
گریه چون از حد گذشت و های های زو که بی گریه بد او خود دلربای
❈۱۴❈
شد از آن باران یکی برقی پدید زد شراری در دل مرد وحید
آنک بندهٔ روی خوبش بود مرد چون بود چون بندگی آغاز کرد
❈۱۵❈
آنک از کبرش دلت لرزان بود چون شوی چون پیش تو گریان شود
آنک از نازش دل و جان خون بود چونک آید در نیاز او چون بود
❈۱۶❈
آنک در جور و جفااش دام ماست عذر ما چه بود چو او در عذر خاست
زین للناس حق آراستست زانچ حق آراست چون دانند جست
❈۱۷❈
چون پی یسکن الیهاش آفرید کی تواند آدم از حوا برید
رستم زال ار بود وز حمزه بیش هست در فرمان اسیر زال خویش
❈۱۸❈
آنک عالم مست گفتش آمدی کلمینی یا حمیرا می‌زدی
آب غالب شد بر آتش از لهیب زآتش او جوشد چو باشد در حجیب
❈۱۹❈
چونک دیگی حایل آمد هر دو را نیست کرد آن آب را کردش هوا
ظاهرا بر زن چو آب ار غالبی باطنا مغلوب و زن را طالبی
❈۲۰❈
این چنین خاصیتی در آدمیست مهر حیوان را کمست آن از کمیست

فایل صوتی مثنوی معنوی بخش ۱۱۸ - مراعات کردن زن شوهر را و استغفار کردن از گفتهٔ خویش

صوتی یافت نشد!

تصاویر

کامنت ها

شهاب
2014-12-19T16:26:08
چونکه دیگی حایل آمد آن دو را
کوروش گرامی
2016-07-19T23:37:30
آنکه عالم مست گفتارش بدی کلمینی یا حمیرا میزدی این چنین خاصیتی در آدمیست مهر حیوان را کم است آن از کمی است مولانا در اینجا این نکته را توضیح میدهد، اینکه پیامبر اسلام (ص) به همسر جوان خود (عایشه ) علاقه داشت و او را میخوانده تا با او صحبت کند ، نقصانی در وجود پیامبر نیست و نباید گفت که ایشان که نبی بوده است باید فارغ از نیازهای مادی باشد ، بلکه مولانا میگوید عشق ورزیدن نه تنها نشان نقصان نیست بلکه نشان کمال آدمی است و هر چه کسی آدم تر باشد ، عاشق تر است و لذا انبیای الهی عاشق ترین آدمیان بوده اند .
زهرا گلشن
2016-12-17T01:18:23
بر «کلمینی یا حمیرا میزدی» میتوان اینطور شرح زد که پیامبر وجودی سبک داشتند و هر آینه ممکن بود در اثر وحی و مکاشفات روح از بدن ایشان بگریزد چنان که آب بر آتش که بیفتد بخار میشود و می‌گریزد. حمیرا نقش وزنه ای از جنس این عالم مادی را داشته است تا برای پیامبر حایلی میان آتش معرفت او و روح او باشد. پیامبر از حمیرا میخواست که سخن بگوید تا به این عالم متصل بداند و البته الله اعلم و یهدی بالصواب
سید عباس جعفری
2008-05-28T04:55:38
بیت چهارم از آخر به همه این اشکال آمده. با یکی از اینها جایگزین کنید که روان تر باشد چون در نهایت همه هم معنی هستن(÷یشنهاد من بیت اول است)آب غالب شد بر آتش از لهیب***زآتش او جوشد چو باشد در حجیبآب غالب شد بر آتش از نهیب *** ز آتش او جوشد چو باشد در حجیبآب غالب شد بر آتش از نهیب ***آتشش جوشد چو باشد در حجاب---پاسخ: روایت پیشنهادی شما با نقل اولیه جایگزین شد. نقل اولیه این بود: آب غالب شد بر آتش از نهیبز آتش او جوشد چو باشد در حجاب
امین کیخا
2013-11-01T20:38:08
سپاناخ را به جای اسفناج اورده است مولانا
محسن حسن وند
2019-08-11T08:45:14
دوست محترم جناب مهدی نوشته اند که این حدیث جعلیست و به دروغ و افتراء آن را به پیامبر نسبت داده اند. در صورتی که محتوای این حدیث یک جمله کاملا عادیست که معادل و مشابه با آن تقریبا روزانه بین هر زن وشوهری رد وبدل می شود. اگر کسی این حداقل ارتباط بین دو زن وشوهر را انکار کند چطور می تواند ارتباط عمیق تر و طبیعی تر بین آن دو را بپذیرد.اگر پیامبر در همین حد هم به حمیرا نیاز نداشته پس اصلا برای چه هدفی با او ازدواج کرده است؟
مهدی
2019-01-11T13:29:07
عبارت "کلمینی یا حمیرا" جعلی است و سندیتی ندارد. ظاهرا این عبارت در احیاءالعلوم غزالی آمده و غزالی هم برایش سندیت مهم نبوده و کلا هر چیزی موافق روشش بوده نقل میکرده.علامه مرتضی عسگری حدیث شناس و عالم برجسته در مورد این حدیث میگوید:"من این حدیثی را که برخی از عرفا از ابوحامد غزالی نقل کرده‌اند بعد به توجیه عارفانه آن پرداخته اند ، خیلی تفحص کردم اما سند و ریشه‌ای برای آن نیافتم. چون اصل و اساس نداشته تا من آن را پیدا کنم. زیرا پیامبر اکرم (ص) چنین حرفی را نزده است. این مطلب از جعلیات و ساخته های شخص غزالی است. او این حدیث را جعل کرده ، بعد به دروغ و افتراء آن را به پیامبر نسبت داده است. این اولین یا آخرین افتراء غزالی نیست بلکه او به خیال خودش با قصد تقرب به خدا و جهت تربیت و تهذیب نفس اهل سلوک از این جعلیات و افترائات زیاد دارد.علامه عسکری سپس می‌نویسد: و نحن لا نشک ان الغزالی کتب ما کتب فی الاحیاء من کل کتب و افتراء و تدلیس احتسابا للخیر و بقصد التقرب الی الله فی تربیته السالکین الیه ( احادیث ام المومنین عایشه، ج 2 ص 25)"با توجه به مسلک صوفیانه و عارفی مولوی او هم برایش درست بودن نقلهایی که استفاده میکرده مهم نبوده و در جهت بیان منظور و مسلکش از هر ابزاری استفاده کرده است.
کوروش
2022-06-12T23:55:49.8256794
مهر حیوان را کمست آن از کمیست یعنی چه ؟
ویکتور ظفری
2023-05-21T20:15:04.6531893
  معنی عبارت "مهر حیوان را کمست" که واضح است یعنی در مقابل انسان که می تواند دارای مهر باشد حیوان چنین خاصیتی ندارد، اما قسمت "آن از کمی است" کمی مبهم است اما شاید به این معنی است که بی مهری حیوان از کمی و ناقصی عقل (نادانی) حیوان است