مولانا:چون حکیمک اعتقادی کرده است کآسمان بیضه زمین چون زرده است
❈۱❈
چون حکیمک اعتقادی کرده است
کآسمان بیضه زمین چون زرده است
گفت سایل چون بماند این خاکدان
در میان این محیط آسمان
❈۲❈
همچو قندیلی معلق در هوا
نه باسفل میرود نه بر علا
آن حکیمش گفت کز جذب سما
از جهات شش بماند اندر هوا
❈۳❈
چون ز مغناطیس قبهٔ ریخته
درمیان ماند آهنی آویخته
آن دگر گفت آسمان با صفا
کی کشد در خود زمین تیره را
❈۴❈
بلک دفعش میکند از شش جهات
زان بماند اندر میان عاصفات
پس ز دفع خاطر اهل کمال
جان فرعونان بماند اندر ضلال
❈۵❈
پس ز دفع این جهان و آن جهان
ماندهاند این بیرهان بی این و آن
سر کشی از بندگان ذوالجلال
دان که دارند از وجود تو ملال
❈۶❈
کهربا دارند چون پیدا کنند
کاه هستی ترا شیدا کنند
کهربای خویش چون پنهان کنند
زود تسلیم ترا طغیان کنند
❈۷❈
آنچنان که مرتبهٔ حیوانیست
کو اسیر و سغبهٔ انسانیست
مرتبهٔ انسان به دست اولیا
سغبه چون حیوان شناسش ای کیا
❈۸❈
بندهٔ خود خواند احمد در رشاد
جمله عالم را بخوان قل یا عباد
عقل تو همچون شتربان تو شتر
میکشاند هر طرف در حکم مر
❈۹❈
عقل عقلند اولیا و عقلها
بر مثال اشتران تا انتها
اندریشان بنگر آخر ز اعتبار
یک قلاووزست جان صد هزار
❈۱۰❈
چه قلاووز و چه اشتربان بیاب
دیدهای کان دیده بیند آفتاب
یک جهان در شب بمانده میخدوز
منتظر موقوف خورشیدست و روز
❈۱۱❈
اینت خورشیدی نهان در ذرهای
شیر نر در پوستین برهای
اینت دریایی نهان در زیر کاه
پا برین که هین منه با اشتباه
❈۱۲❈
اشتباهی و گمانی را درون
رحمت حقست بهر رهنمون
هر پیمبر فرد آمد در جهان
فرد بود آن رهنمایش در نهان
❈۱۳❈
عالک کبری بقدرت سحر کرد
کرد خود را در کهین نقشی نورد
ابلهانش فرد دیدند و ضعیف
کی ضعیفست آن که با شه شد حریف
❈۱۴❈
ابلهان گفتند مردی بیش نیست
وای آنکو عاقبتاندیش نیست
کامنت ها