مولانا:فازن بالحرة پی این شد مثل فاسرق الدرة بدین شد منتقل
❈۱❈
فازن بالحرة پی این شد مثل
فاسرق الدرة بدین شد منتقل
بنده سوی خواجه شد او ماند زار
بوی گل شد سوی گل او ماند خار
❈۲❈
او بمانده دور از مطلوب خویش
سعی ضایع رنج باطل پای ریش
همچو صیادی که گیرد سایهای
سایه کی گردد ورا سرمایهای
❈۳❈
سایهٔ مرغی گرفته مرد سخت
مرغ حیران گشته بر شاخ درخت
کین مدمغ بر کی میخندد عجب
اینت باطل اینت پوسیده سبب
❈۴❈
ور تو گویی جزو پیوستهٔ کلست
خار میخور خار مقرون گلست
جز ز یک رو نیست پیوسته به کل
ورنه خود باطل بدی بعث رسل
❈۵❈
چون رسولان از پی پیوستنند
پس چه پیوندندشان چون یک تنند
این سخن پایان ندارد ای غلام
روز بیگه شد حکایت کن تمام
کامنت ها