مولانا:آن سبوی آب را در پیش داشت تخم خدمت رادر آن حضرت بکاشت
❈۱❈
آن سبوی آب را در پیش داشت
تخم خدمت رادر آن حضرت بکاشت
گفت این هدیه بدان سلطان برید
سایل شه را ز حاجت وا خرید
❈۲❈
آب شیرین و سبوی سبز و نو
ز آب بارانی که جمع آمد بگو
خنده میآمد نقیبان را از آن
لیک پذرفتند آن را همچو جان
❈۳❈
زانک لطف شاه خوب با خبر
کرده بود اندر همه ارکان اثر
خوی شاهان در رعیت جا کند
چرخ اخضر خاک را خضرا کند
❈۴❈
شه چو حوضی دان حشم چون لولهها
آب از لوله روان در گولهها
چونک آب جمله از حوضیست پاک
هر یکی آبی دهد خوش ذوقناک
❈۵❈
ور در آن حوض آب شورست و پلید
هر یکی لوله همان آرد پدید
زانک پیوستست هر لوله به حوض
خوض کن در معنی این حرف خوض
❈۶❈
لطف شاهنشاه جان بیوطن
چون اثر کردست اندر کل تن
لطف عقل خوشنهاد خوشنسب
چون همه تن را در آرد در ادب
❈۷❈
عشق شنگ بیقرار بی سکون
چون در آرد کل تن را در جنون
لطف آب بحر کو چون کوثرست
سنگریزهش جمله در و گوهرست
❈۸❈
هر هنر که استا بدان معروف شد
جان شاگردان بدان موصوف شد
پیش استاد اصولی هم اصول
خواند آن شاگرد چست با حصول
❈۹❈
پیش استاد فقیه آن فقهخوان
فقه خواند نه اصول اندر بیان
پیش استادی که او نحوی بود
جان شاگردش ازو نحوی شود
❈۱۰❈
باز استادی که او محو رهست
جان شاگردش ازو محو شهست
زین همه انواع دانش روز مرگ
دانش فقرست ساز راه و برگ
کامنت ها