گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مولانا:گفت پیغامبر علی را کای علی شیر حقی پهلوان پردلی

❈۱❈
گفت پیغامبر علی را کای علی شیر حقی پهلوان پردلی
لیک بر شیری مکن هم اعتماد اندر آ در سایهٔ نخل امید
❈۲❈
اندر آ در سایهٔ آن عاقلی کش نداند برد از ره ناقلی
ظل او اندر زمین چون کوه قاف روح او سیمرغ بس عالی‌طواف
❈۳❈
گر بگویم تا قیامت نعت او هیچ آن را مقطع و غایت مجو
در بشر روپوش کردست آفتاب فهم کن والله اعلم بالصواب
❈۴❈
یا علی از جملهٔ طاعات راه بر گزین تو سایهٔ خاص اله
هر کسی در طاعتی بگریختند خویشتن را مخلصی انگیختند
❈۵❈
تو برو در سایهٔ عاقل گریز تا رهی زان دشمن پنهان‌ستیز
از همه طاعات اینت بهترست سبق یابی بر هر آن سابق که هست
❈۶❈
چون گرفتت پیر هین تسلیم شو همچو موسی زیر حکم خضر رو
صبر کن بر کار خضری بی نفاق تا نگوید خضر رو هذا فراق
❈۷❈
گرچه کشتی بشکند تو دم مزن گرچه طفلی را کشد تو مو مکن
دست او را حق چو دست خویش خواند تا ید الله فوق ایدیهم براند
❈۸❈
دست حق میراندش زنده‌ش کند زنده چه بود جان پاینده‌ش کند
هرکه تنها نادرا این ره برید هم به عون همت پیران رسید
❈۹❈
دست پیر از غایبان کوتاه نیست دست او جز قبضه الله نیست
غایبان را چون چنین خلعت دهند حاضران از غایبان لا شک به‌اند
❈۱۰❈
غایبان را چون نواله می‌دهند پیش مهمان تا چه نعمتها نهند
کو کسی کو پیش شه بندد کمر تا کسی کو هست بیرون سوی در
❈۱۱❈
چون گزیدی پیر نازک‌دل مباش سست و ریزیده چو آب و گل مباش
ور بهر زخمی تو پر کینه شوی پس کجا بی‌صیقل آیینه شوی

فایل صوتی مثنوی معنوی بخش ۱۴۰ - وصیت کردن رسول صلی الله علیه و سلم مر علی را کرم الله وجهه کی چون هر کسی به نوع طاعتی تقرب جوید به حق تو تقرب جوی به صحبت عاقل و بندهٔ خاص تا ازیشان همه پیش‌قدم‌تر باشی

تصاویر

کامنت ها

شیون
2015-07-03T19:20:57
بیت دوم قافیه اعتماد نه بلکه اعتمید است با سپاس
محمدامین مروتی
2016-11-22T13:33:46
در صفت پیر و مطاوعت ویمحمدامین مروتیمولانا در لزوم اطاعت از پیر می گوید انسان راهی را که بارها رفته، گم می کند چه رسد به راهی که تا کنون نرفته و رهزنان بسیار بر سر راه سالک کمین کرده اند. پس باید حتما پیری باشد. اما پیری که راه را بلد باشد و خود قبلا آن را پیمایش کرده باشد:بر نویس احوال پیرِ راه‌دانپیر را بگزین و عینِ راه دانمولوی می گوید منظور از پیر اشاره به سن و سال نیست. بلکه اشاره به آشنایی قدیمی و ازلی با حقایق من لدنی (یعنی خدایی) است. چنانچه شراب کهنه، ارزش و گیرایی و قوت بیشتری دارد:کرده‌ام بخت جوان را نام پیرکو زِ حق پیرست نه از ایّام، پیراو چنان پیرست کِش آغاز نیستبا چنان دُرّ یتیم، انباز نیست (این در کمیاب، مثل و مانندی ندارد.)خود قوی‌تر می‌شود خمر کُهُنخاصه آن خمری که باشد مَن لَدُنپیر را بگزین که بی پیر، این سفرهست بس پر آفت و خوف و خطرآن رهی که بارها تو رفته‌ایبی قلاوز ، اندر آن آشفته‌ایپس رهی را که ندیدستی تو هیچهین مرو تنها ز رهبر سر مپیچلزوم مطاوعت از پیر برای رام کردن سرکشی های نفس است. نفس به خری می ماند که بر آن نشسته ای تا تو را به مقصد برساند ولی او تو را علاف می کند، چرا که به فکر شکم خود است. پس افسار خرِ نفس را به دست راهبانِ راهدانی بسپار:گردنِ خر گیر و سوی راه کشسوی ره‌بانان و ره‌دانان خَوشهین مهل خر را و دست از وی مدارزانک عشقِ اوست سوی سبزه‌زارگر یکی دم، تو به غفلت وا هِلیش،او رود فرسنگ ها سوی حشیش دشمن راهست خر، مستِ علفای که بس خر بنده را کرد او تلفاگر هم راه را پیدا نمی کنی و راهبانِ راهدانی، همراهت نیست، هر چه نفس بدان امر کرد، خلافش عمل کن:گر ندانی ره، هر آنچ خر بخواستعکسِ آن کن، خود بود آن راه راستبا هوا و آرزو کم باش دوستچون یضلک عن سبیل الله اوست (یعنی گمراه کننده ات از راه خدا نفس است.)اما بدان که بهترین عاملِ شکنندة هوای نفس، همرهی مرد راهدیده است:این هوا را نشکند اندر جهانهیچ چیزی همچو سایه ی همرهانمردی که عاقل باشد و سرمایة دانایی اش، تجارب و سلوک شخصی اش باشد نه منقولات از دیگران:اندر آ در سایة آن عاقلیکش نداند بُرد از رهِ ناقلیپیامبر در حدیثی به حضرت علی(ع) وصیت می کند که دیگران به وسیله و واسطة عبادت به حق تقرب می جویند. اما تواز طریق مصاحبت مرد عاقل تقرب جو تا از دیگران سبقت گیری. اگر سایة مرد حق بر سرت باشد، سایة خدا هم بر سرت خواهد بود:یا علی از جملة طاعاتِ راهبر گزین تو سایة خاص الههر کسی در طاعتی بگریختندخویشتن را مَخلصی انگیختندتو برو در سایة عاقل گریزتا رهی زان دشمنِ پنهان‌ستیز از همه طاعات اینت بهترستسَبق یابی بر هر آن سابِق، که هستو تابع بی چون و چرای پیر شو چنان که موسی قول داد تابع خضر باشد:چون گرفتت پیر، هین تسلیم شوهمچو موسی، زیر حکمِ خضر روصبر کن بر کار خضری بی نفاقتا نگوید خضر رو هُذا فراقگرچه کشتی بشکند تو دم مزنگرچه طفلی را کشد تو مو مَکَندست او را حق، چو دست خویش خواندتا یدالله، فوق ایدیهم، برانداگر هم کسی بی پیر این راه را بپیماید از نوادر است. با این وجود ان نوادر نیز بدون توجه و همت پیر راه به جایی نمی برند:هرکه تنها نادرا این ره بریدهم به عَونِ همّتِ پیران رسیددست پیر مانند دست خدا برای غایبان هم موثر و مفید است:دست پیر از غایبان، کوتاه نیستدست او جز قبضه الله نیستاما شرط مریدی تحمل جور مراد است. چنان که آیینه بدون صیقل زدن، صاف نمی شود:چون گزیدی پیر، نازک‌دل مباشسست و ریزیده چو آب و گِل مباشور به هر زخمی تو پر کینه شویپس کجا بی‌صیقل، آیینه شویهرچند مولانا بر مطاوعت و متابعت بی چون و چرای مرید از مراد تاکید می کند، مع هذا، صحبت از پیری است که اولا نماد عقل است و ثانیا خود این راه را رفته و از پیچ و خم ها و راه و رسم منزل هایش با خبر است.
سنجری
2019-01-01T02:16:46
بیت دوم مصرع دوم:اندرآ در سایه اهل عباد
یلدا ی.
2021-11-22T15:00:30.8362067
در اینجا مولانا به خود محور بودن پیر اشاره دارد که با معیارهای رایج نمی توان او را قضاوت کرد، مثل موسی که به خضر شکایت می کرد . هر کاری او می کند درست هست. تو به جایی خواهی رسید که پیر می آید و تو را می گیرد. خیلی سعادتمندی که پی سراغ تو می آید و صید او می شوی . حالا باید ادب و احترام این مقام را بگذاری و تسلیم شوی. (البته موسی زیر حکم خضر نرفت)