مولانا:گفت پیغامبر علی را کای علی شیر حقی پهلوان پردلی
❈۱❈
گفت پیغامبر علی را کای علی
شیر حقی پهلوان پردلی
لیک بر شیری مکن هم اعتماد
اندر آ در سایهٔ نخل امید
❈۲❈
اندر آ در سایهٔ آن عاقلی
کش نداند برد از ره ناقلی
ظل او اندر زمین چون کوه قاف
روح او سیمرغ بس عالیطواف
❈۳❈
گر بگویم تا قیامت نعت او
هیچ آن را مقطع و غایت مجو
در بشر روپوش کردست آفتاب
فهم کن والله اعلم بالصواب
❈۴❈
یا علی از جملهٔ طاعات راه
بر گزین تو سایهٔ خاص اله
هر کسی در طاعتی بگریختند
خویشتن را مخلصی انگیختند
❈۵❈
تو برو در سایهٔ عاقل گریز
تا رهی زان دشمن پنهانستیز
از همه طاعات اینت بهترست
سبق یابی بر هر آن سابق که هست
❈۶❈
چون گرفتت پیر هین تسلیم شو
همچو موسی زیر حکم خضر رو
صبر کن بر کار خضری بی نفاق
تا نگوید خضر رو هذا فراق
❈۷❈
گرچه کشتی بشکند تو دم مزن
گرچه طفلی را کشد تو مو مکن
دست او را حق چو دست خویش خواند
تا ید الله فوق ایدیهم براند
❈۸❈
دست حق میراندش زندهش کند
زنده چه بود جان پایندهش کند
هرکه تنها نادرا این ره برید
هم به عون همت پیران رسید
❈۹❈
دست پیر از غایبان کوتاه نیست
دست او جز قبضه الله نیست
غایبان را چون چنین خلعت دهند
حاضران از غایبان لا شک بهاند
❈۱۰❈
غایبان را چون نواله میدهند
پیش مهمان تا چه نعمتها نهند
کو کسی کو پیش شه بندد کمر
تا کسی کو هست بیرون سوی در
❈۱۱❈
چون گزیدی پیر نازکدل مباش
سست و ریزیده چو آب و گل مباش
ور بهر زخمی تو پر کینه شوی
پس کجا بیصیقل آیینه شوی
کامنت ها