مولانا:چون گناه و فسق خلقان جهان میشدی بر هر دو روشن آن زمان
❈۱❈
چون گناه و فسق خلقان جهان
میشدی بر هر دو روشن آن زمان
دست خاییدن گرفتندی ز خشم
لیک عیب خود ندیدندی به چشم
❈۲❈
خویش در آیینه دید آن زشت مرد
رو بگردانید از آن و خشم کرد
خویشبین چون از کسی جرمی بدید
آتشی در وی ز دوزخ شد پدید
❈۳❈
حمیت دین خواند او آن کبر را
ننگرد در خویش نفس گبر را
حمیت دین را نشانی دیگرست
که از آن آتش جهانی اخضرست
❈۴❈
گفت حقشان گر شما روشن گرید
در سیهکاران مغفل منگرید
شکر گویید ای سپاه و چاکران
رستهاید از شهوت و از چاکران
❈۵❈
گر از آن معنی نهم من بر شما
مر شما را بیش نپذیرد سما
عصمتی که مر شما را در تنست
آن ز عکس عصمت و حفظ منست
❈۶❈
آن ز من بینید نه از خود هین و هین
تا نچربد بر شما دیو لعین
آنچنان که کاتب وحی رسول
دید حکمت در خود و نور اصول
❈۷❈
خویش را هم صوت مرغان خدا
میشمرد آن بد صفیری چون صدا
لحن مرغان را اگر واصف شوی
بر مراد مرغ کی واقف شوی
❈۸❈
گر بیاموزی صفیر بلبلی
تو چه دانی کو چه دارد با گلی
ور بدانی باشد آن هم از گمان
چون ز لبجنبان گمانهای کران
کامنت ها