گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مولانا:آن کری را گفت افزون مایه‌ای که ترا رنجور شد همسایه‌ای

❈۱❈
آن کری را گفت افزون مایه‌ای که ترا رنجور شد همسایه‌ای
گفت با خود کر که با گوش گران من چه دریابم ز گفت آن جوان
❈۲❈
خاصه رنجور و ضعیف آواز شد لیک باید رفت آنجا نیست بد
چون ببینم کان لبش جنبان شود من قیاسی گیرم آن را هم ز خود
❈۳❈
چون بگویم چونی ای محنت‌کشم او بخواهد گفت نیکم یا خوشم
من بگویم شکر چه خوردی ابا او بگوید شربتی یا ماش با
❈۴❈
من بگویم صحه نوشت کیست آن از طبیبان پیش تو گوید فلان
من بگویم بس مبارک‌پاست او چونک او آمد شود کارت نکو
❈۵❈
پای او را آزمودستیم ما هر کجا شد می‌شود حاجت روا
این جوابات قیاسی راست کرد پیش آن رنجور شد آن نیک‌مرد
❈۶❈
گفت چونی گفت مردم گفت شکر شد ازین رنجور پر آزار و نکر
کین چه شکرست او مگر با ما بدست کر قیاسی کرد و آن کژ آمدست
❈۷❈
بعد از آن گفتش چه خوردی گفت زهر گفت نوشت باد افزون گشت قهر
بعد از آن گفت از طبیبان کیست او که همی‌آید به چاره پیش تو
❈۸❈
گفت عزرائیل می‌آید برو گفت پایش بس مبارک شاد شو
کر برون آمد بگفت او شادمان شکر کش کردم مراعات این زمان
❈۹❈
گفت رنجور این عدو جان ماست ما ندانستیم کو کان جفاست
خاطر رنجور جویان شد سقط تا که پیغامش کند از هر نمط
❈۱۰❈
چون کسی که خورده باشد آش بد می‌بشوراند دلش تا قی کند
کظم غیظ اینست آن را قی مکن تا بیابی در جزا شیرین سخن
❈۱۱❈
چون نبودش صبر می‌پیچید او کین سگ زن‌روسپی حیز کو
تا بریزم بر وی آنچ گفته بود کان زمان شیر ضمیرم خفته بود
❈۱۲❈
چون عیادت بهر دل‌آرامیست این عیادت نیست دشمن کامیست
تا ببیند دشمن خود را نزار تا بگیرد خاطر زشتش قرار
❈۱۳❈
بس کسان کایشان ز طاعت گمرهند دل به رضوان و ثواب آن دهند
خود حقیقت معصیت باشد خفی بس کدر کان را تو پنداری صفی
❈۱۴❈
همچو آن کر کو همی پنداشتست کو نکویی کرد و آن بر عکس جست
او نشسته خوش که خدمت کرده‌ام حق همسایه بجا آورده‌ام
❈۱۵❈
بهر خود او آتشی افروختست در دل رنجور و خود را سوختست
فاتقوا النار التی اوقدتم انکم فی المعصیه ازددتم
❈۱۶❈
گفت پیغامبر به یک صاحب‌ریا صل انک لم تصل یا فتی
از برای چارهٔ این خوفها آمد اندر هر نمازی اهدنا
❈۱۷❈
کین نمازم را میامیز ای خدا با نماز ضالین و اهل ریا
از قیاسی که بکرد آن کر گزین صحبت ده‌ساله باطل شد بدین
❈۱۸❈
خاصه ای خواجه قیاس حس دون اندر آن وحیی که هست از حد فزون
گوش حس تو به حرف ار در خورست دان که گوش غیب‌گیر تو کرست

فایل صوتی مثنوی معنوی بخش ۱۵۴ - به عیادت رفتن کر بر همسایهٔ رنجور خویش

تصاویر

کامنت ها

رهام
2013-05-12T14:14:30
روسپی یا رسپیک زن فاحشه را گویند وحیز به معنی مکان است ولی گاهی به معنی فراغت هم کاربرد دارد
رهام
2013-05-12T14:16:35
این سگ زن روسپی حیز کو بصورت این سگ زن روسپی ناچیز گو هم آمده
عمار
2021-02-09T23:27:40
اِبا = اگر الف را مفتوح بخوانیم . در زبان عرب به معنی پدر است و اگر الف را مکسور بخوانیم در زبان فارسی به معنی نانخورش است . ( شرح مثنوی ولی محمد اکبرآبادی ، دفتر اول ، ص 268
منصور پویان
2021-03-07T03:37:47
ناشنوایی خواست به احوالپرسی همسایه بیمارش برود. با خودش حساب و کتاب کرد که دیگران درباره ناشنوایی اش چیزی نمی دانند، پس برای آن که بیمار هم نفهمد؛ بهترست پیشاپیش پرسش و پاسخ های احتمالی خود را طراحی کند.لذا در ذهنش، گفتگویی بین خود و همسایه بیمارش طراحی کرد. با خودش گفت می پرسم: حالت چه طور است و او هم خدا را شکر می کند و می گوید بهتر است. من هم شکر خدا می کنم و می پرسم: برای بهتر شدن چه خورده ای؟ او لابد غذا یا دارویی را نام می برد. آنوقت من می گویم: نوش جانت باشد. آخرالامر می پرسم: چه پزشکی را سراغ گرفتی؟ او بیقین نام حکیمی را می آورد و من می گویم: قدمش مبارک است و او را همه به عنوان طبیبی حاذق برمی شمارند.مرد ناشنوا با همین سناریو-نویسی، سراغ همسایه اش رفت و همین که رسید پرسید حالت چه طور است؟ همسایه بر خلاف تصور او گفت دارم از درد می میرم. ناشنوا خدا را شکر کرد. ناشنوا پرسید چه می خوری؟ بیمار پاسخ داد: زهر کشنده! ناشنوا گفت: نوش جانت باشد. بعد پرسید: راستی طبیب ات کیست؟ بیمار گفت: عزرائیل! ناشنوا گفت: طبیبی بسیار حاذق است و قدمش مبارک. ناشنوا سرانجام از عیادت دل کنده کرد و برخاست که برود؛ امّا بیمار از سخنانش بد حال شده بود و فریاد می زد که این مرد دشمن منست. البته همسایه نمی شنید و از عیادت اش راضی برگشت.این داستان، حکایت حال ما انسانهاست که در زندگی، با معیارهای محدود و پیش فرضهای بی اساس، قضیه ای را نزد خود می سازیم و می پردازیم و آنگاه به نتیجه گیری جَزمی و قطعی دست می زنیم. اَسَفا که در این کار درنگ و تأمل روا نمی داریم. در این حکایتِ دلکش و شیوا، مولانا بر قیاسهای بی اساس می تازد و آن را مورد نقد قرار می دهد. البته مولانا در این حکایت، نقصِ جسمانی را مورد طنز قرار نمی دهد؛ بلکه نقصِ نفسانی و شخصیتی آن مرد خود-غرض را مورد نقد قرار می دهد که نقیصۀ خود را لاپوشانی می کند. بسیاری از مردم در ارتباط با یکدیگر، به شیوه ای رفتار می کنند که می پندارند پسندیده عموم می باشد؛ در حالیکه سلوک آنان فاقد ِخلوص بوده و تاثیر کاملاً برعکس برجای می گذارد.
Ebi
2020-11-08T11:51:45
درود فراوانسوال داشتم خدمت استاد ان، واژه و کلمه روسپی خیلی در شعر وجود داره .از قبل اسلام و حتی بعد ان ....قرن دو سه چهار...چجوری بوده تو اون شرایط قانونی بوده یا غیر قانونی !؟
سید محمد حسین شکوهی
2019-02-12T11:17:56
در متن کلمه(حیز) کاملا غلط است همه به لحاظ معنایی و هم عروضی؛ کلمه حیز به فتح ح و شدت ی خوانده میشود. صحیح آن "هیز" است بر وزن سیر به معنای مخنث
علیرضا
2018-04-02T07:48:48
بر اساس نسخه تصحیح شده رینولد نیکلسن چاپ ششم 1374 بیت 25 این بخش از مثنوی معنوی مولانا به صورت زیر درست است؛بس کسان که ایشان عبادتها کنند دل برضوان و ثواب آن نهند
محمد باقر انصاری
2021-08-06T12:35:42.2778154
واژه هیز به معنی مخنث که در بالا آمده با "ح" نیز که در متن شعر آمده درست است و به همین معنی است. (لغت نامه دهخدا). 
کوروش
2023-09-18T20:08:36.8139921
صل انک لم تصل یا فتی یعنی چه ؟
کوروش
2023-09-18T20:15:56.3845153
گوش حس تو به حرف ار در خورست   دان که گوش غیب‌گیر تو کرست   یعنی چه ؟