گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

مولانا:این سخن پایان ندارد خیز زید بر براق ناطقه بر بند قید

❈۱❈
این سخن پایان ندارد خیز زید بر براق ناطقه بر بند قید
ناطقه چون فاضح آمد عیب را می‌دراند پرده‌های غیب را
❈۲❈
غیب مطلوب حق آمد چند گاه این دهل زن را بران بر بند راه
تگ مران درکش عنان مستور به هر کس از پندار خود مسرور به
❈۳❈
حق همی‌خواهد که نومیدان او زین عبادت هم نگردانند رو
هم باومیدی مشرف می‌شوند چند روزی در رکابش می‌دوند
❈۴❈
خواهد آن رحمت بتابد بر همه بر بد و نیک از عموم مرحمه
حق همی‌خواهد که هر میر و اسیر با رجا و خوف باشند و حذیر
❈۵❈
این رجا و خوف در پرده بود تا پس این پرده پرورده شود
چون دریدی پرده کو خوف و رجا غیب را شد کر و فری بر ملا
❈۶❈
بر لب جو برد ظنی یک فتی که سلیمانست ماهی‌گیر ما
گر ویست این از چه فردست و خفیست ورنه سیمای سلیمانیش چیست
❈۷❈
اندرین اندیشه می‌بود او دو دل تا سلیمان گشت شاه و مستقل
دیو رفت از ملک و تخت او گریخت تیغ بختش خون آن شیطان بریخت
❈۸❈
کرد در انگشت خود انگشتری جمع آمد لشکر دیو و پری
آمدند از بهر نظاره رجال در میانشان آنک بد صاحب‌خیال
❈۹❈
چون در انگشتش بدید انگشتری رفت اندیشه و گمانش یکسری
وهم آنگاهست کان پوشیده است این تحری از پی نادیده است
❈۱۰❈
شد خیال غایب اندر سینه زفت چونک حاضر شد خیال او برفت
گر سمای نور بی باریده نیست هم زمین تار بی بالیده نیست
❈۱۱❈
یمنون بالغیب می‌باید مرا زان ببستم روزن فانی سرا
چون شکافم آسمان را در ظهور چون بگویم هل تری فیها فطور
❈۱۲❈
تا درین ظلمت تحری گسترند هر کسی رو جانبی می‌آورند
مدتی معکوس باشد کارها شحنه را دزد آورد بر دارها
❈۱۳❈
تا که بس سلطان و عالی‌همتی بندهٔ بندهٔ خود آید مدتی
بندگی در غیب آید خوب و گش حفظ غیب آید در استعباد خوش
❈۱۴❈
کو که مدح شاه گوید پیش او تا که در غیبت بود او شرم‌رو
قلعه‌داری کز کنار مملکت دور از سلطان و سایهٔ سلطنت
❈۱۵❈
پاس دارد قلعه را از دشمنان قلعه نفروشد به مالی بی‌کران
غایب از شه در کنار ثغرها همچو حاضر او نگه دارد وفا
❈۱۶❈
پیش شه او به بود از دیگران که به خدمت حاضرند و جان‌فشان
پس بغیبت نیم ذره حفظ کار به که اندر حاضری زان صد هزار
❈۱۷❈
طاعت و ایمان کنون محمود شد بعد مرگ اندر عیان مردود شد
چونک غیب و غایب و روپوش به پس لبان بر بند و لب خاموش به
❈۱۸❈
ای برادر دست وادار از سخن خود خدا پیدا کند علم لدن
پس بود خورشید را رویش گواه ای شیء اعظم الشاهد اله
❈۱۹❈
نه بگویم چون قرین شد در بیان هم خدا و هم ملک هم عالمان
یشهد الله و الملک و اهل العلوم انه لا رب الا من یدوم
❈۲۰❈
چون گواهی داد حق کی بود ملک تا شود اندر گواهی مشترک
زانک شعشاع و حضور آفتاب بر نتابد چشم و دلهای خراب
❈۲۱❈
چون خفاشی کو تف خورشید را بر نتابد بسکلد اومید را
پس ملایک را چو ما هم یار دان جلوه‌گر خورشید را بر آسمان
❈۲۲❈
کین ضیا ما ز آفتابی یافتیم چون خلیفه بر ضعیفان تافتیم
چون مه نو یا سه روزه یا که بدر هر ملک دارد کمال و نور و قدر
❈۲۳❈
ز اجنحهٔ نور ثلاث او رباع بر مراتب هر ملک را آن شعاع
همچو پرهای عقول انسیان که بسی فرقستشان اندر میان
❈۲۴❈
پس قرین هر بشر در نیک و بد آن ملک باشد که مانندش بود
چشم اعمش چونک خور را بر نتافت اختر او را شمع شد تا ره بیافت

فایل صوتی مثنوی معنوی بخش ۱۶۰ - بقیهٔ قصه زید در جواب رسول صلی الله علیه و سلم

تصاویر

کامنت ها

اسماء جوان
2019-05-28T22:45:07
با درود. ما ز یاران چشم یاری داشتیم . خود غلط بود آنچه ما پنداشتیمچند هفته ایست که با سایت تاریخ ما آشنا شدم و خوشحال که بالاخره به آرزوی خود که همانا پی بردن به مفاهیم حیاتبخش مولانا بود رسیدم لذا با خیالی راحت از بخش اول مثنوی شروع به استفاده از این دریای بی پایان عشق نمودم البته به کمک اساتید حاشیه نویس اما شور بختانه به بخشهای بعدی که می‌رسیدم به بخشهای بدون حاشیه مواجه میشدم و به یاد این ابیات مافتادم حاشیه آگاهی و هوش آورد . یار را آخر در آغوش آوردمی‌رسی از حاشیه سوی یقین . آزمایش کن سپس آنرا ببینالغرض. از همه اساتید حاشیه نویس خواهشمندم که ما را از نوشتن حاشیه های بسیار سودمند خود محروم نفرمایند چون اگر ترک این کار کنند میدان را به عده ای مبتدی مثل بنده میدهند واین عده هم کارشان میشود رقابت و مجادله های نامربوط . البته با درخواست بخشش از شما بزرگان که بعلت کم سوادی نتوانستم ادبیات مناسبی را ارایه نمایم از کلیه اعضا وکسانی که به هر عنوان در این سایت فعالیت دارند خواهشمندم این حاشیه را ملاحظه و اظهار نظر ی بر این حقیر فقیر بنمایند با تشکر . فریاد.
محمدامین مروتی
2017-11-02T13:18:07
حکمت خوف و رجا و ایمان به مثابه "جهش در تاریکی"محمدامین مروتیمولانا در دفتر اول احوال صحابی پیامبر، زید بن حارثه را توصیف می کند که اسرار هویدا می کند و پیامبر او را از این کار منع می کند. چرا که اگر همه اسرار هویدا شود، انگیزه ای برای عبادت و خوف و رجاء باقی نمی ماند. باید پایان کار نامعلوم باشد تا انسان از کوشش در جهت خیر بازنایستد:این سخن پایان ندارد خیز زیدبر بُراق ناطقه بر بند قیدناطقه چون فاضح آمد عیب رامی‌دراند پرده‌های غیب راغیب مطلوب حق آمد چند گاهاین دهل زن را بِران، بربند راهتکروی مکن و عنان زبان درکش و بگذار هر کس به خیال خود مسرور باشد و تلاشش را بکند:تگ مران، دَرکِش عنان، مستور بِههر کس از پندارِ خود مسرور بهحق همی‌خواهد که نومیدانِ اوزین عبادت هم نگردانند روخدا می خواهد همه با امید رحمتِ عمیمش زندگی کنند:هم به اومیدی مُشَرّف می‌شوندچند روزی در رکابش می‌دوندخواهد آن رحمت بتابد بر همهبر بد و نیک، از عمومِ مرحمهحق همی‌خواهد که هر میر و اسیربا رجا و خوف باشند و حذیر اگر پرده خوف و رجا یا غیب پاره شود به قول خیام: " نه تو مانی و نه من" و به قول خود مولانا این جهان به ستون غفلت پابرجاست :این رجا و خوف در پرده بُودتا پسِ این پرده، پرورده شوداین پرده که پاره شد کر و فر و شکوه و ارزش و ابهت غیب از بین می رود:چون دریدی پرده، کو خوف و رجا؟غیب را شد کرّ و فرّی بَر ملاو از قول خدا می گوید این که من شکاف آسمان را بر عالم فانی و دنیای شما بسته ام به این دلیل است که بندگان مومن و حقیقی باید به من نادیده و پیش از برملا شدن حقایق در قیامت ایمان آورند و پیش از قائم شدن قیامت عدم فطور و سستی را در خلقت باور کنند. این دیدگاه دقیقا به دیدگاه "کی یرکه گور" در باره ماهیت "ایمان ابراهیمی" نزدیک است که از آن به "جهش در تاریکی" تعبیر می کند. یا همان چیزی که مولانا "قمار عاشقانه" می خواند:یومنون بالغیب، می‌باید مرازان ببستم روزنِ فانی سراچون شکافم آسمان را در ظهورچون بگویم هل تری فیها فطورتا هرکس به جستجوی حقیقت به جانبی رود:تا درین ظلمت تحرّی گسترندهر کسی رو جانبی می‌آورندبه همین علت در این دنیای فانی چه بسا جای دزد و پاسبان یا بنده و سلطان هم عوض شود و نالایقان پست هایی را اشغال کنند:مدتی معکوس باشد کارهاشحنه را دزد آورد بر دارهاتا که بس سلطان و عالی‌همتیبنده یِ بنده ی◦ خود آید مدتیارزش بندگی و ایمان غایب بودن از مطلوب و دوری از اوست. چنان که بنده حقیقی سلطان در حدود و ثغور و مرزهای مملکت از ملک او پاسداری می کند:بندگی در غیب آید خوب و گَش حفظ غیب آید در استعبادِ خوشکو که مدحِ شاه گوید پیش اوتا که در غیبت بود او شرم‌روقلعه‌داری کَز کنار مملکت،دور از سلطان و سایه ی◦ سلطنت،پاس دارد قلعه را از دشمنان،قلعه نفروشد به مالی بی‌کران،مومن حقیقی کسی است که خدا را نمی بیند ولی چنان عبادت می کند که گویی او را می بیند و چه بسا کسانی که در محضر شاه باشند و از او غایب باشند:غایب از شه در کنار ثُغرها، همچو حاضر او، نگه دارد وفا،پیش شه او بِه بود از دیگرانکه به خدمت، حاضرند و جان‌فشانپس به غیبت نیم ذرّه حفظِ کاربه که اندر حاضری، زان صد هزارایمان در این دنیا ارزش دارد نه در قیامت که همه چیز به چشم دیده می شود و عیان گردیده است:طاعت و ایمان کنون محمود شدبعد مرگ، اندر عیان، مردود شدپیامبر به زید می گوید تو خاموش باش. خدا خودش به علم لدنی و مصلحت همه چیز را آشکار می کند:چون که غیب و غایب و روپوش بِهپس لبان بر بند و لب خاموش بِهای برادر دست وادار از سخنخود خدا پیدا کند علمِ لدن
محمدامین مروتی
2017-10-12T17:01:26
از حکمتهای سکوت عارفان، پرده داری حقایق غیبی استمحمدامین مروتیزید در جواب احوالپرسی پیامبر می گوید به چشم خود، قیامت را می بینم که چه کسی رویش سیاه و یا سپید است و چه کس در آتش دوزخ یا نعیمِ جنّت در چه کار است:یوم تَبیَضُّ و تَسوَدُّ وُجوهترک و هندو شهره گردد زان گروهجمله را چون روز رستاخیز منفاش می‌بینم عیان از مرد و زنپیامبر او را هی می دهد که لب فرو بند و بیش از این سرّ مگو:هین بگویم یا فرو بندم نفسلب گزیدش مصطفی یعنی که بسچرا که اگر اهل دل همه حقایق غیبی را فاش نمایند، دیگر انگیزه ای برای خوف و رجا و عبادت و امید باقی نمی ماند و سناریوی مورد نظر خداوند به هم می ریزد. باید در این عالم، همه چیز عیان نباشد تا هم آدمیان مورد آزمایش قرار گیرند و هم چرخ جهان بگردد:غیب مطلوب حق آمد، چند گاهاین دهل زن را بران بَربند؛ راهتگ مران، درکِش عنان، مستور بِههر کس از پندارِ خود، مسرور بهحق همی‌خواهد که نومیدانِ اوزین عبادت هم نگردانند روهم به اومیدی مُشَرّف می‌شوندچند روزی در رکابش می‌دوندخواهد آن رحمت بتابد بر همهبر بد و نیک از عمومِ مرحمه حق همی‌خواهد که هر میر و اسیربا رجا و خوف باشند و حذیر در حقیقت خوف و رجا مایة چرخیدن چرخ عالم است:این رجا و خوف، در پرده بودتا پسِ این پرده پرورده شود کسی که پیش پادشاه مدحش کند کجا و آن که بر کناره ها و مرزها و در غیابش، خدمت او می کند؟ مهم این است خدای را نادیده تسبیح گویی و حمدکنی نه بعد مرگ که همه چیز معلوم شد. چرا که دنیا دار امتجان و ابتلا و آزمایش بشر است:کو که مدح شاه گوید پیش اوتا که در غیبت بود او شرم‌روقلعه‌داری کز کنارِ مملکتدور از سلطان و سایه ی◦ سلطنتپاس دارد قلعه را از دشمنانقلعه نفروشد به مالی بی‌کرانپیش شه، او بِه◦ بود از دیگرانکه به خدمت حاضرند و جان‌فشانپس به غیبت نیم ذرِه حفظ کاربه◦ که اندر حاضری، زان صد هزارطاعت و ایمان کنون محمود شدبعدِ مرگ اندر عیان، مردود شدچون که غیب و غایب و روپوش به◦پس لبان بر بند و لب خاموش به◦پس ای زید لب فرو بند. خدا علم لدنی اش را به هر که بخواهد می دهد:ای برادر دست وادار از سخنخود خدا پیدا کند علمِ لَدُن
آرش تبرستانی
2017-10-13T01:29:19
در ادامه فرمایشات دوست گرامی جناب مروتی ابیات فوق به مساله مهم و عرفانی خوف و رجا اشاره دارد و می گوید حکمت پروردگار این است که بندگان همواره در این حالت باشند تا گناهکاران امید رستگاری داشته باشند و درستکاران مغرور نشوند و در نهایت در دنیایی دیگر حقایق آشکار شودخواهد آن رحمت بتابد بر همهبر بد و نیک از عموم مرحمهحق همی‌خواهد که هر میر و اسیربا رجا و خوف باشند و حذیراین رجا و خوف در پرده بودتا پس این پرده پرورده شودنکته دیگر اینکه در حالت شک و دوری ارزش عبادات بسیار بیشتر از حالت اطمینان است همانطور که اعمال ما در این دنیا مبنای ارزش ما در جهان آخرت است و پس از رفتن به آنجا چون حقیقت عیان می شود دیگر کارهای ما ارزشی ندارد مثل مقایسه فردی که در مقابل شاه او را مدح و اظهار ارادت و جانبازی می کند با مرزبانی که فرسنگ ها دور از شاه به او خدمت می کند واز مرزها پاسداری می کندپس بغیبت نیم ذره حفظ کاربه که اندر حاضری زان صد هزارطاعت و ایمان کنون محمود شدبعد مرگ اندر عیان مردود شدچونک غیب و غایب و روپوش بهپس لبان بر بند و لب خاموش بهدر نهایت مولوی اشاره می فرماید که هر موجودی در این جهان حتی فرشتگان مقام و منزلت و مرتبه ای از کمال را دارد و به نوعی با مساله خوف و رجا مرتبط می شودچون مه نو یا سه روزه یا که بدرهر ملک دارد کمال و نور و قدرز اجنحهٔ نور ثلاث او رباعبر مراتب هر ملک را آن شعاعهمچو پرهای عقول انسیانکه بسی فرقستشان اندرمیان
محمدامین مروتی
2018-01-25T13:10:51
حکمت خموشی و سرّ پوشی و معنای ایمان به غیبمحمدامین مروتیمولانا در دفتر اول مثنوی یکی از دلایل رازداری عارفان را این می داند که اگر همه چیز فاش شود دیگر کسی خدا را بنده نیست. چون عاقبت همه معلوم می شود و حکمت خوف و رجاء از بین می رود. قیامت روز حقیقی تبلی السرائر و فاش شدن همه رازهاست و اقتضای سناریو و سنت خداوند در عالم مادی، برقرار ماندن خوف و رجاست. لذا پیامبر به زید که قیامت و احوال اهل قیامت را به عیان می دید، می گوید از فاش گویی بپرهیز و بر لگام ناطقه ات مهار بزن و عنان زبان در کام درکِش تا پرده های غیب پاره نگردد: این سخن پایان ندارد خیز زیدبر بُراق ناطقه بر بند قیدناطقه چون فاضِح آمد عیب رامی‌دراند پرده‌های غیب راخدا می خواهد عاقبت کار در غیب بماند پس آن را جار نزن و بگذار هر کس به عمل خود امید داشته باشد و از سوء عمل خود خوفناک باشد و عبادات و دعاها تداوم یابند:غیب مطلوب حق آمد چند گاهاین دهل زن را بران، بر بند راهتگ مران درکِش عنان، مستور بِههر کس از پندار خود مسرور بهحق همی‌خواهد که نومیدان اوزین عبادت هم نگردانند روهم به اومیدی مشرّف می‌شوندچند روزی در رکابش می‌دوندخواهد آن رحمت بتابد بر همهبر بد و نیک از عموم مرحمهحق همی‌خواهد که هر میر و اسیربا رجا و خوف باشند و حذیراین رجا و خوف در پرده بودتا پسِ این پرده پرورده شودچون دریدی پرده کو خوف و رجا،غیب را شد کر و فری بر ملامگر نه این که متعلق ایمان امور غیبی و نادیده است. ایمان پس از رویت که ارزشی ندارد. مهم این است که از فرط اعتماد به حق به او و سخنانش ایمان آوری:یومنون بالغیب می‌باید مرازان ببستم روزنِ فانی سرا سربازی که مرزها را حفظ می کند بی آن که در حضور شاه باشد، ارزشش به مراتب بیشتر از سربازی است که دائما در دربار شاه را می بیند:بندگی در غیب آید خوب و گَش حفظِ غیب آید در استعباد ، خوشکو که مدح شاه گوید پیشِ اوتا که در غیبت بود او شرم‌رو؟قلعه‌داری کز کنار مملکتدور از سلطان و سایه ی سلطنتپاس دارد قلعه را از دشمنانقلعه نفروشد به مالی بی‌کرانغایب از شه، در کنار ثَغرها همچو حاضر، او نگه دارد وفاپیش شه او بِه بود از دیگرانکه به خدمت حاضرند و جان‌فشانپس به غیبت نیم ذرّه حفظ کار،به که اندر حاضری، زان صد هزاربه همین دلیل طاعت در دنیا مهم است نه در قیامت:طاعت و ایمان کنون محمود شدبعدِ مرگ، اندر عیان، مردود شدپس ای زید بنا به حکمت الهی لب فرو بند و رازهای غیبی را فاش مگردان:چونک غیب و غایب و روپوش بهپس لبان بر بند و لب خاموش بهنکته مهمی که از این بحث مولانا مستفاد می شود، معنا کردن ایمان به نحوی نامتعارف است. ایمان برخلاف مشهور، نوعی اعتقاد و توثیق نسبت به غیب نیست بلکه نوعی اعتماد و امید به بشارت دهنده آن یعنی پیامبر و خداست. این نکته ای است که در علم کلام جدید و نزد امثال مصطفی ملکیان و سروش نیز موضوعیت دارد. ایمان هم عنان شک است و آنچه از مومن شک زدایی می کند نه علم به غیب که اعتماد و توکل بدان است. مومن به پیام آور وحی اعتماد می کند بدون آن که از آن سوی پردة غیب باخبر باشد و کل ارزش ایمان در همین اعتماد است. به همین دلیل کلمه ایمان از ریشه امن به معنی اطمینان و اعتماد است. پیامبر امین است یعنی محل اعتماد است. در محاورات روزانه هم ما نمی گوییم ایمان دارم امروز جمعه است چون جمعه بودن یک خبر است و حاکی از غیب نیست ولی می گوییم به قیامت ایمان دارم یعنی به امر نادیده فقط به واسطة اعتمادی که به پیامبر به عنوان یک انسان امین دارم. یا به فرزندمان می گوییم ایمان دارم که در فلان آزمون قبول می شوی یعنی به تو اعتماد دارم نه این که از قبول شدنت خبر دارم.
امیر
2023-01-30T01:36:02.2256931
نکات بسیار ارزشمندی فرمودید فقط در انتها مطلبی آمده که ظاهرا  دچار تعارض است؛ فرمودید: «ایمان برخلاف مشهور، نوعی اعتقاد و توثیق نسبت به غیب نیست بلکه نوعی اعتماد و امید به بشارت دهنده آن یعنی پیامبر و خداست» و حال آنکه، این دو، یعنی «اعتقاد و توثیق نسبت به غیب» ، و «اعتماد و امید به بشارت دهنده آن» لازم و ملزوم اند. یعنی نمی شود اعتماد و امید به بشارت دهنده غیب داشت، ولی نسبت به غیب اعتقاد و توثیق نداشت؛ مثالی که ذکر کردید (ایمان دارم که در آزمون قبول می شوی) قیاس مع الفارق است؛ توضیح اینکه در نظر بگیرید خدا و رسول بشارت بدهندکه فرزند شما در امتحان قبول می شود، آنگاه شما هم ایمان خواهید داشت که او در امتحان قبول خواهد شد (به واسطه اطمینان صددرصدی به بشارت خدا و رسول). این ایمان کجا و آن ایمانی که شما مثال زدید. این اطمینان ناشی از باور به راستگویی خدا و رسول و «اخبار/آگاهی از واقعیت» است. پس از آنجا که شما به واسطه خبر اطمینان دارید، از خود واقعه آگاهی دارید. (کما اینکه شما به واسطه اطمینان به حواس پنجگانه مثلا با احساس سرما حکم می کنید به اینکه هوا سرد است، و در حقیقت از سردی هوا با خبر می شود). خلاصه کلام، اساسا مقوله «خبر/آگاهی/علم» اگر از جنس علم حصولی باشد، بر اساس «اطمینان/ایمان/اعتماد» به «واسطه/منبع/ابزار» دسترسی به واقعیت شکل می گیرد و فرقی نمی کند که این واسطه حواس 5 گانه باشد، یا عقل، یا حافظه، یا گواهی دیگران.  
کوروش
2023-09-28T10:04:48.8731675
تا که بس سلطان و عالی‌همتی   بندهٔ بندهٔ خود آید مدتی   یعنی کسانی که در واقع سلاطین و پادشاهان هستند بنده ی بندگانشون میشن یعنی بندگانشون به جاشون پادشاه میشن کلا همه چی وارونه